گذشت عمر

گذشت عمر

چو دوران عمر از چهل در گذشت
مزن دست و پا آبت از سر گذشت
تفرح كنان بر هوى و هوس
گذشتيم بر خاك بسيار كس
كسانى كه از ما بغيب اندرند
بيايند و بر خاك ما بگذرند
دريغا كه فصل جوانى برفت
به لهو و لعب زندگانى برفت
دريغا كه مشغول باطل شديم
ز حق دور مانديم و غافل شديم
دريغا كه بگذشت عمر عزيز
بخواهد گذشت اين دمى چند نيز
جوانا ره طاعت امروز گير
كه فردا نيايد جوانى ز پير
من آنروز را قدر نشناختم
بدانستم امروز كه باخستم
به غفلت بدادم زدست آب پاك
چه چاره كنون جز تيمم به خاك
دريغا كه بى ما بسى روزگار
برويد كل و بشكفد نو بهار
بسى تير و ديماه و ارديبهشت
بيايد كه ما خاك باشيم و خشت
پس از ما دهد گل بسى بوستان
نشينند بر گرد هم دوستان
بسى دوستان بر زمين پا نهند
كه بى باك پا بر سر ما نهند
كسانى كه ما بغيب اندرند بيايند
بيايند و بر خاك ما بگذرند

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.