سراسیمه بود و نگران، بی قرار و دستپاچه.

سراسیمه بود و نگران، بی قرار و دستپاچه.
حال پسرش خوب نبود. از بیمارستان اینطور خبر داده بودند.
پرسید چه کار کنم؟
گفتم: عریضه بنویس برای حضرت صاحب الامر.
بیندازش به آب. تنها راهت همین است.
بلد نبود.
گفتم: فرض کن امام زمان علیه السلام آمده همینجا، شهر سیدنی استرالیا.
هر چه می خواهی به خودشان بگویی، ساده و صمیمی روی کاغذ بنویس.
چند ساعت بعد، عریضه اش را آورد.
ما بین قسم ها، حضرت را قسم داده بود به حضرت زینب سلام الله علیها.
با هم عریضه را به آب انداختیم.
شب جمعه بود. ساعت یازده و نیم شب.
فردا، هشت صبح، خبر دادند که حال بچه خوب شده.
از برکت آن عریضه خطر دفع شده بود.

?داستانهای عریضه نویسی، ص57.

#داستانک_مهدوی
#حضرت_زینب_سلام_الله_علیها

@Elteja

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.