✍️ شب هنگام كسى ما را ديدار كرد

#داستان_های_اخلاقی

✍️ شب هنگام كسى ما را ديدار كرد ، و ظرفى سرپوشيده آورد . درونش حلوايى – سرشته ، – با روغن و قند آغشته – چنانش ناخوش داشتم كه گويى آب دهان مار بدان آميخته با زهر مار بر آن ريخته .

?گفتم : صله است يا زكات ، يا براى رضاى خداست كه گرفتن صدقه بر ما نارواست ؟ گفت : نه اين است و نه آن است بلكه ارمغان (#رشوه) است .

?گفتم : مادر بر تو بگريد ! آمده‌اى مرا از راه دين خدا بگردانى يا خرد آشفته‌اى يا ديو گرفته ، يا به بيهوده سخن ميرانى ؟

?به خدا ، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانهاست به من دهند ، تا #خدا را #نافرمانى نمايم و پوست جوى را از مورچه‌اى به ناروا بربايم ، چنين نخواهم كرد . و دنياى شما نزد من خوارتر است از برگى در دهان ملخ كه آن را می جود و طعمهء خود می نمايد . على را چه كار با نعمتى كه نپايد و لذتى كه به سر آيد ؟ پناه می بريم به خدا از خفتن #عقل و زشتى لغزشها و از او يارى می خواهيم .

?السلام علیک یا امیرالمؤمنین علیه السلام?

?نهج البلاغه، خ 224

✅ کانال نجات از گناه
@nejatazgonah

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.