تهديد گدا
گدائى به دهى رسيد و جمعى از كدخدايان را ديد كه آنجا نشسته اند، گفت : مرا چيزى بدهيد و گرنه به خدا قسم با اين ده همان كنم كه با آن ده كردم ايشان ترسيدند گفتند: مبادا كه او ولى يا ساحر و جادوگر باشد كه از او خرابى بده ما رسد آنچه خواست به او دادند، بعد از او پرسيدند كه با آن ده چه كردى ؟ گفت : آنجا در خواست كمك كردم به من چيزى ندادند لذا به اينجا آمدم اگر شما هم چيزى نمى داديد اينجا را رها مى كردم و به ده ديگرى مى رفتم (177)