اشعار در مورد نماز شب از عارف برغانى
شب رسيد اى هوشياران الصلاة |
الصلاة شب زنده داران الصلاة |
هيچ دانى چيست شب اى هوشيار |
چيست شب بزم كليم الله بحق |
حضرت موسى به شب چون شد قرين |
چون به شب با سوز و درد و آه شد |
زان سبب در شب كليم الله شد |
احمد اندر شب به قوسين پا نهاد |
از سراى ام هانى شد به صاد |
شب شد او از مسجد بطحا به عرش |
سطح اقصايش شد اندر عرش فرش |
ليلة المعراج باشد دان جلى |
پرده شب عارفان را ماءمن است |
بر محب محبوب شب سامان دهد |
شب در آمد مژده باد اى عاشقان |
هر فلك دامن پر از بهر نثار |
بهر هر شب زنده دارى از فلك |
در دعا و ناله جمعى از ملك |
هان بدان شب چيست اى مست غرور |
شب بود بر عارفان دار السرور |
شب در آمد ديده ها در خواب شد |
چشم خون آلوده شد لبريز خون |
عارفان را خواب مى باشد حرام |
ديده احباب بالله لاينام (181) |