برنامه سمت خدا
موضوع برنامه: آشنایی با نهجالبلاغه
كارشناس: حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی
تاريخ پخش: 12- 06-
98
شریعتی: بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
شکر خدا که بوی محرم گرفتهام *** در کوچههای سینه زنی دم گرفتهام
شکر خدا عبادت من روضههای توست *** در دل دوباره هیأت ماتم گرفتهام
گاهی کنار روضهات از دست میروم *** با چشمهای پر شفق و غم گرفتهام
این آبروی نوکری هیأت تو را *** از دستمال مشکی اشکم گرفتهام
دیگر هراس روز قیامت نمیبرم *** وقتی دخیلی از پر پرچم گرفتهام
با تربت تو کام دلم را گشودهاند *** عمری اگر که بوی محرم گرفتهام
گفتم میان روضهات اعجاز چشمهات *** دیدم رسیدهام به حوالی کربلات
«صلی اله علیک یا أبا عبدالله» سلام میکنم به همه دوستان عزیزم، بینندههای خوب و شنوندههای بسیار نازنین، به سمت خدای امروز خیلی خوش آمدید.
عزاداریهای شما قبول باشد. حاج آقای حسینی قمی سلام علیکم و رحمة الله، ایام را تسلیت میگویم.
حاج آقای حسینی قمی: سلام علیکم و رحمة الله، عرض سلام و ارادت خالصانه خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز دارم. ایام عزای سیدالشهداء را تسلیت میگویم.
شریعتی: بحث امروز شما را خواهیم شنید.
حاج آقای حسینی قمی: بسم الله الرحمن الرحیم، اگر خداوند توفیقی عنایت کند، عنوان سخنم سیرهی اصحاب سیدالشهداء(ع) است. ولی قبل از ورود به اصل بحث دو سه روایت از کامال الزیارات ابن قولویه قمی بخوانم. عزیزانی که این شبها و روزها عزادار سیدالشهداء هستند
، قدر خودشان را بدانند. باید ممنون پروردگار باشیم. خدایا شکر که به یک مجلس عزای دیگر امام حسین(ع) رسیدیم. روایات تکاندهندهی زیادی هست و کامل الزیارات یکی از قدیمیترین و معتبرترین کتابها در مورد زیارت ائمه و فضیلت زیارتشان هست. جالب است من به عزیزان بگویم که این کتاب حدود 750 حدیث دارد ولی پانصد حدیث فقط در مورد امام حسین است. از رسول خدا شروع شده تا امیرالمؤمنین و امام عسگری و همه معصومین، ما از این مجموعه، 500 روایت فقط برای سیدالشهداء است. از این 500 روایت سه روایت را گلچین کردم.
حدیث اول از زراره ات از امام صادق(ع)، حضرت به من فرمود: «يَا زُرَارَةُ إِنَ السَّمَاءَ بَكَتْ عَلَى الْحُسَيْنِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالدَّمِ وَ إِنَّ الْأَرْضَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالسَّوَادِ وَ إِنَّ الشَّمْسَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً بِالْكُسُوفِ وَ الْحُمْرَةِ وَ إِنَّ الْجِبَالَ تَقَطَّعَتْ وَ انْتَثَرَتْ وَ إِنَّ الْبِحَارَ تَفَجَّرَتْ وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ بَكَتْ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً عَلَى الْحُسَيْنِ ع» فرمودند: زراره، زمین و آسمان برای امام حسین گریه کردند. فرشتگان برای سیدالشهداء گریه کردند. «كَانَ جَدِّي إِذَا ذَكَرَهُ بَكَى حَتَّى تَمْلَأَ عَيْنَاهُ لِحْيَتَهُ» جدم امام سجاد وقتی یاد امام حسین میافتاد، نه اینکه روضه میخواندند در حضور حضرت نه، تمام محاسنشان پر از اشک چشمشان میشد. «وَ حَتَّى يَبْكِيَ لِبُكَائِهِ رَحْمَةً لَهُ مَنْ رَآهُ» امام سجاد طوری گریه میکردند که هرکس گریهی حضرت را میدید، به گریه میافتاد. «وَ إِنَّ الْمَلَائِكَةَ الَّذِينَ عِنْدَ قَبْرِهِ لَيَبْكُونَ» فرشتگانی که کنار قبر سیدالشهداء هستند، گریه میکنند، «فَيَبْكِي لِبُكَائِهِمْ كُلُّ مَنْ فِي الْهَوَاءِ وَ السَّمَاءِ مِنَ الْمَلَائِكَةِ» از گریهی فرشتگانی که در محضر سیدالشهداء هستند، همه فرشتگان به گریه میافتند. جن و ملک بر آدمیان گریه میکنند! «وَ مَا مِنْ عَيْنٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ وَ لَا عَبْرَةٍ مِنْ عَيْنٍ بَكَتْ وَ دَمَعَتْ عَلَيْهِ» چشمی و اشکی محبوبتر نزد خدا نیست از چشم و اشکی که بر سیدالشهداء(ع) گریه میکند.
«وَ مَا مِنْ بَاكٍ يَبْكِيهِ إِلَّا وَ قَدْ وَصَلَ فَاطِمَةَ ع وَ أَسْعَدَهَا عَلَيْهِ» هرکس بر سیدالشهداء گریه میکند با صدیقه طاهره همراهی کرده است. «وَ وَصَلَ رَسُولَ اللَّهِ وَ أَدَّى حَقَّنَا وَ مَا مِنْ عَبْدٍ يُحْشَرُ إِلَّا وَ عَيْنَاهُ بَاكِيَةٌ» همه کسانی که فردای قیامت وارد محشر میشوند، گریان هستند. ما خوف محشر را نمیدانیم. امام صادق به زراره فرمود: هرکس وارد محشر میشود، گریان است. «إِلَّا الْبَاكِينَ عَلَى جَدِّيَ الْحُسَيْنِ ع» مگر کسانی که بر جدم سیدالشهداء گریه کردند. «فَإِنَّهُ يُحْشَرُ وَ عَيْنُهُ قَرِيرَةٌ» در حالی وارد محشر میشوند که چشم روشن هستند و گریه نمیخواهند. «وَ الْبِشَارَةُ تِلْقَاهُ وَ السُّرُورُ بَيِّنٌ عَلَى وَجْهِهِ» شادمان هستند و در چهرهشان شادی هست و خداوند به آنها بشارت میدهد. «وَ الْخَلْقُ فِي الْفَزَعِ وَ هُمْ آمِنُونَ» همه اهل محشر نگران هستند و باکین بر سیدالشهداء در امن و امان هستند. این یک جمله را تابلو کنیم و همیشه مقابل چشمان ما باشد. «وَ الْخَلْقُ يُعْرَضُونَ» همه باید به حساب و کتابشان رسیدگی شود، همه باید در محشر بروند و نزد پروردگار عرض اعمال کنند. ولی گریه کنندگان بر امام حسین آنجا نمیروند. «وَ هُمْ حُدَّاثُ الْحُسَيْنِ ع تَحْتَ الْعَرْشِ وَ فِي ظِلِّ الْعَرْشِ» آنهایی که اینجا بر سیدالشهداء عزا گرفتند، اشک ریختند، همه اهل محشر به حساب و کتابشان میرسند و اینها مشغول گفتگو با سیدالشهداء هستند. در محشر امام حسین نشستند و حدیث و سخنشان با سیدالشهداء است.
اهلبیت خیلی گران میخرند. نگویید: واقعاً اینطور است که ما امشب یک اشکی برای سیدالشهداء ریختیم، فردای قیامت همه اهل محشر گرفتار هستند؟ ما نشستیم با امام حسین مجلس داریم، در مورد سیدالشهداء سخن میگوییم و با سیدالشهداء حرف میزنیم، این روایت امام صادق است که تعجب نکنید. اهلبیت گران میخرند. فراوان شنیدیم کسی یک شاخه گلی به سیدالشهداء هدیه کرد. حضرت فرمود: برو در راه خدا آزاد هستی. یک آدم بخیلی آنجا بود و گفت: آقا یک شاخه گل را اینطور که فرمود ما از خدا یاد گرفتیم و خدا به ما یاد داده است. «وَ إِذا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها» (نساء/86) هدیه گرفتید خوب پس بدهید. قرآن ما را اینطور تربیت کرد. حدیثی که خواندم از کامل الزیارات ابن قولویه باب 26 هست. عنوان باب «بکاء علی جمیع خلق الله علی الحسین» است. در حالی که همه اهل محشر گرفتار هستند، گریه کنندگان بر سیدالشهداء در سایهی عرش الهی نشستند با امام حسین گفتگو میکنند. اینجا مجلس امام حسین برویم و دیر شروع نکنیم. بعضی دیر میآیند، تازه هشتم، نهم محرم به مجلس روضه میروند. من خواهش میکنم از شب اول عزای سیدالشهداء مجالس سیدالشهداء را گرم نگه دارید. نگذارید اینهایی که دست اندر کار مجلس امام حسین هستند، نگران هزینهها باشند. سال گذشته هم با وجود گرانیها یکجا نشنیدم کسی بگوید: برای مجلس امام حسین بخاطر مشکلات معطل ماندیم. مردم جانشان را فدای سیدالشهداء میکنند. «لَا يَخَافُونَ سُوءَ يَوْمِ الْحِسَابِ» اینها مشغول گفتگو با امام حسین هستند و نگران نیستند. «يُقَالُ لَهُمُ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ فَيَأْبَوْنَ» به گریه کنندگان بر امام حسین میگویند: به بهشت بروید. ما اینجا جلسهمان بهتر است. «وَ يَخْتَارُونَ مَجْلِسَهُ وَ حَدِيثَهُ» ما اینجا نشستیم و گرم مجلس هستیم. محضر امام حسین نشستیم، تا آخرین مرحله که اینها را وارد بهشت میکنند، این جمله را میگویند، «فَيَقُولُونَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي كَفَانَا الْفَزَعَ الْأَكْبَرَ وَ أَهْوَالَ الْقِيَامَةِ».
حدیث دوم از امام صادق(ع) هست، کسی به نام مسمع بن عبدالملک برای بصره بود و یک آدم سرشناسی بود. رفت و آمدهایش را حکومت تحت نظر داشت و از شیعیان خالص امام صادق است و دوران حکومت بنی امیه، بنی العباس است. این جرأت نمیکرد تظاهر کند به اظهار ارادت به سیدالشهداء(ع) و مجلس بگیرد. یک روزی بود در زمان رضاخان، این مردم وقتی میخواستند عزای امام حسین را بگیرند، در خانهها مخفیانه طوری بود که قبل از اذان صبح جلسهها تمام شده باشد. مخفیانه، آرام آرام پراکنده میشدند و یکی یکی از خانهها بیرون میرفتند تا مأمورین متوجه نشوند. زمان بنی عباس اینطور بود و این آقا اهل بصره است و آدم سرشناسی است، میگوید: خدمت امام صادق رفتم، آقا فرمود: تو در عراق هستی، به زیارت امام حسین میروی؟ گفتم: نه، من چهرهی شناخته شدهای هستم و عدهای هوادار خلیفه هستند و دشمنان ما زیاد هستند. جرأت ندارم بروم و میترسم اخبار مرا نزد خلیفه ببرند و اگر بگویند: من کربلا رفتم مرا تکه تکه میکنند. امام فرمود: یا مصائب سیدالشهداء میافتی؟ گفتم: بله، حضرت فرمود: جزع میکنی؟ به خدا قسم بله، آنقدر گریه میکنم که اهل من متوجه میشوند و از غذا خوردن میمانم. امام صادق فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ دَمْعَتَكَ» رحمت خدا بر اشک تو، «أَمَا إِنَّكَ مِنَ الَّذِينَ يُعَدُّونَ مِنْ أَهْلِ الْجَزَعِ لَنَا» اسم تو را جزء همانهایی مینویسند که برای ما جزع و فزع کردی، «وَ الَّذِينَ يَفْرَحُونَ لِفَرَحِنَا وَ يَحْزَنُونَ لِحُزْنِنَا وَ يَخَافُونَ لِخَوْفِنَا وَ يَأْمَنُونَ إِذَا أَمِنَّا أَمَا إِنَّكَ» میرزای شیرازی وقتی میخواست درسش را شروع کند، هر روز اول درسش یک نفر روضهخوانی میکرد. از جمله روضه خوانهایش مرحوم آیت الله العظمی حائری بود، آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم و شاگرد میرزای شیرازی سر درس میرزای شیرازی روضه خوانی میکرد و این قصه معروف است که ایشان یکوقتی که میگویند: روضه را شروع کنید، وقتی کسی در حضور ایشان این روضه را میخواند، زینب را وارد بر ابن زیاد کردند. الآن به شما بگویند: یک عالم بزرگ و مرجع تقلید را نزد فلان ستمگر بردند، تعجب میکنید که آنها باید بیایند اگر حرفی دارند! لباسهای مناسبی تن حضرت نبود، لباسهای کهنهای بود. به بی بی زینب جسارت کردند. این جمله را که خوانده بودند، میرزای شیرازی اینقدر گریه کرده بود که درس تعطیل شده بود و فرموده بود: باقیاش را نخوانید و بگذارید حق این جمله را ادا کنیم.
«أَمَا إِنَّكَ سَتَرَى عِنْدَ مَوْتِكَ» امام صادق فرمود: موقع مرگت خواهی دید، «حُضُورَ آبَائِي لَكَ» پدران من کنار بستر تو هستند. «وَ وَصِيَّتَهُمْ مَلَكَ الْمَوْتِ بِكَ» پدران من سفارش تو را به ملک الموت میکنند. «وَ مَا يَلْقَوْنَكَ بِهِ مِنَ الْبِشَارَةِ أَفْضَلُ» آنقدر به تو بشارت بدهند، «وَ لَمَلَكُ الْمَوْتِ أَرَقُّ عَلَيْكَ وَ أَشَدُّ رَحْمَةً لَكَ مِنَ الْأُمِّ الشَّفِيقَةِ» نگران مرگ نباشید، نگران سکرات مرگ نباشید، با بشارتی که پدران من به ملک الموت کردند، فرشتهی ملک الموت مهربانتر است و رحمتش از مادر مهربان به فرزندش بیشتر است. مادرانی که بچه شیرخوار دارند، چقدر مواظب بچههایشان هستند، فرمود: محبتی که ملک الموت به تو دارد از آن مادر به فرزند بیشتر خواهد بود. «عَلَى وَلَدِهَا قَالَ ثُمَّ اسْتَعْبَرَ وَ اسْتَعْبَرْتُ مَعَهُ» قدر بدانیم و این فرصت را غنیمت بشماریم.
اگر بینندهها خاطرشان باشد سال گذشته بحثی با عنوان سیرهی اصحاب امام حسین(ع) داشتیم. بحث مهمی است و من کمتر دیدم این بحث مطرح شود. سال گذشته ده مورد از اصحاب را گفتیم. اصحابی که کمتر مطرح میشوند و نامشان غریب است. اولین صحابی عمر بن قرظه انصاری است. پدرش از اصحاب رسول خداست و از اصحاب امیرالمؤمنین و راویان حدیث است. در کوفه به عنوان فقیه و معلم قرآن منصوب شد و از شیعیان خالص امیرالمؤمنان است. امیرالمؤمنان او را به عنوان استاندار فارس منصوب کرد و سال 51 از دنیا رفت. فرزندانی داشت که دو تا از فرزندانش در کربلا بودند. دو پسر که 180 درجه با هم اختلاف داشتند. یکی در لشگریان سیدالشهداء و یکی در لشگریان عمر سعد بود. یعنی پدری صحابی پیامبر، صحابی امیرمؤمنان، استاندار امیرمؤمنان، فقیه و معلم قرآن، شیعه خالص امیرمؤمنان، دو پسر یکی جزء اصحاب سیدالشهداء و یکی جزء لشگریان عمر سعد. از عبرتهای عجیب تاریخ کربلا است. عمر بن قرظه انصاری کسی بود که امام حسین(ع) وقتی خواستند نامههایی بفرستند برای عمر سعد، حامل نامهها این بزرگوار بود.
روز عاشورا از امام برای میدان رفتن اجازه گرفت، حضرت اجازه دادند. سید بن طاووس در لهوف وقتی میخواهد جهاد این بزرگوار را گزارش کند، میگوید: «قاتل قتال المشتاقین» آنهایی که مشتاق شهادت بودند. یک شعر از زیباترین اشعار در مورد اصحاب امام حسین است، میگوید: اینها اینطور نبودند که زره بر تن کنند تا بدنشان سالم بماند. جانشان را روی زره بسته بودند. همه اصحاب زره به تن نکرده بودند که جانشان به سلامت بماند. به میدان رفتند اما اینطور نبود که مواظب باشند نکند یکوقت حادثهای برایشان پیش آید. «لَبِسُوا الْقُلُوبَ عَلَى الدُّرُوعِ كَأَنَّهُمْ َتَهَافَتُونَ إِلَى ذَهَابِ الْأَنْفُسِ» برای شهادت پرواز میکردند. عمربن قرظه و دیگر اصحاب برای دادن جان پرواز میکردند. وظیفه ما چیست؟ الآن کمترین کار اقامهی عزای سیدالشهداء است. هر تیری که به سمت سیدالشهداء میآمد، با دست خودش، شمشیرها را با سینهاش سپر میکرد و تا زنده بود نگذاشت شمشیری به حضرت اصابت کند.
یک رجزی که میخواند این بود: «قد علمت کتیبة الانصاری، أنی سأحمی حوزة الذماری، ضرب غلام غیر نکسٍ شاری، دون حسین مُهجتی و داری» همه قایل انصار میدانند که من وظیفهی حمایتی و جانبازی را انجام میدهم. جوانی که پیمان نمیشکند، اشاره به این آیه دارد «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ» (بقره/207) من جانم را در راه امام حسین فروختم. قلبم و جانم و خانهام، یکی از مورخین اشارهی زیبایی دارد. میگوید: اینکه یک مرتبه در رجز خود میگوید، یعنی چه؟ کسی که از جانش گذشته دیگر خانه چیست؟ میگوید: من جان و زندگی خودم، میگوید: اشاره به جملهای کرد که خواست به عمر سعد طعنه بزند. امام حسین به عمر سعد فرمود: برای چه اینجا آمدی؟ تو که حقیقت را میشناسی، گفت: میترسم ابن زیاد خانه مرا در کوفه بگیرد. گفت: میترسم اموالم را مصادره کند. فرمود: من اموالت را جبران میکنم. یک کسی برای اینکه خانه و مالش از بین نرود، مقابل سیدالشهداء جنگید و عمر سعد شد. مخصوصاً در رجز خود گفت: که دارم جان و همه هستی خود را میدهم.
در تاریخ هست وقتی جنگید و تمام بدنش هدف تیر قرار گرفت، اینها کسانی بودند که تا زمانی زنده بودند، نگذاشتند به حضرت تیر بخورد. وقتی افتاد تمام بدنش تیر باران شده بود اما در عین حال باز نگران بود، به امام حسین فرمود: آقا راضی بودی؟ خوب بود و وفا کردم؟ حضرت فرمود: بله، در بهشت تو پیش روی من هستی. سلام مرا به پیامبر برسان و بگو: ما داریم میآییم. وقتی این برادر به شهادت رسید، برادر دیگرش زبیر بن قرظه در رکاب عمر سعد بود. یک جملهای گفت و به حضرت جسارت کرد و گفت: برادرم را گمراه کردی و فریبش دادی و کشتی. حضرت فرمود: او به شهادت رسید، او هدایت شد و من او را نکشتم. در تاریخ هست این برادر روسیاه گفت: من شما را میکشم. حمله به سید الشهداء کرد و نافع بن هلال یک شمشیر به او زد و او را کنار انداخت. در جنگ سیدالشهداء یک بحثی داشتیم که رحمت عام بودند، حتی دشمن را میخواستند تا لحظه آخر نجات بدهند. یک نمونهای هست مرحوم آیت الله صدر یک کتابی دارند به نام پیشوای شهیدان، ایشان مینویسد یک کسی وقتی به امام حسین حمله کرد و مجروح شد، فکر کردند سیدالشهداء میآید سر از بدنش جدا کند. این کار را نکردند، گفتند: من چه کمکی میتوانم برایت بکنم؟ گفت: من تمیمی هستم و قبیله من اینجا هستم، صدا بزنید مرا ببرند. آقا فرمود: تمیمیها این رفیق مجروح خود را ببرید. برادر عمر بن قرظه را بردند و جراحت او خوب شد.
شهید دیگری به نام سعید بن عبدالله حنفی است، یک آدم بسیار سرشناسی در کوفه بود، شجاع و اهل عبادت بود. زندگی یاران امام حسین را نگاه کنید، در عبادت و شب زنده داری و قرائت قرآن، از مأموریتهایی که سعید بن عبدالله حنفی داشت، یک عده به امام حسین نامه نوشتند، نامههایی که از کوفه برای سیدالشهداء نوشتند در یک مرحله نرفته است. این هجده هزار نامهای که معروف است نوشتند، مثلاً ده تا، بیست تا، پنجاه تا، صد تا، نامه مینوشتند و یک عده میبرد. هشت نفر از افراد مهم و سرشناس نامه نوشتند و به سعید بن عبدالله حنفی دادند، سعید بن عبدالله نامه را گرفت و به مکه خدمت امام حسین آمد. از ویژگیهای مهم این شهید بزرگوار این است. از کوفه تا مکه، سیصد فرسخ راه است. تمام این مسیر را به عشق اینکه من چند نامه دیگر بیشتر خدمت امام حسین ببرم، رفت. حضرت جواب نامه را داد، دوباره این جوابها را تا کوفه برد. بعد حضرت مسلم را برای مردم کوفه فرستاد. بعد که قصه کربلا پیش آمد و مردم حضرت مسلم را تنها گذاشتند، دید فایده ندارد، دوباره خدمت سیدالشهداء آمد و باز با امام حسین از مکه تا کربلا آمد. یعنی این مسیر کوفه تا مکه را چهار مرتبه رفته و برگشته است. عزیزانی که این شبها در مجلس امام حسین خدمت میکنند، هنر این است که این شبها چهرههای جدید را جذب کنیم. اگر امسال هیأت شما همان است که پارسال بود، خیلی جالب نیست. چهرههای جدید بیاوریم و برویم و بدویم و خسته نشویم و دستشان را در دست امام حسین بگذاریم.
بُریر سر نماز بود، یک کسی به امام حسین جسارتی کرد، نمازش را قطع کرد، رفت شروع به هدایت آن شخص کرد. داستان حبیب بن مظاهر را گفتیم که نامه رسانی از طرف عمر سعد نامه آورد، او را میشناخت و گفت: نمیگذارم دیگر بروی. گفت: من نامه رسان هستم و باید برگردم. گفت: من میدانم تو آدم خوبی هستی و باید همینجا بمانی. به زور او را نگه داشت. برای عزای امام حسین و برای جذب مخصوصاً چهرههای جدیدی که ما تصور میکنیم، گاهی ما میگوییم: این قیافهها چه کار به عزای امام حسین دارند؟ شما بیاورید و سوار کشتی نجات کنید و آنوقت ببینید امام حسین چه میکند. سعید بن عبدالله حنفی نامه را آورد. روز عاشورا وقتی امام حسین خواستند نماز بخوانند، در تاریخ هست که از کسانی که ایستاده سپر سیدالشهداء شده همین سعید بن عبدالله حنفی است، گفتیم: یکوقت کسی در خواب دیده بود که امام حسین فرموده: اصحاب من از همه بالاتر است. بعد این منظرهی کربلا را نشانش داده بود. سعید بن عبدالله ایستاد، هر تیری که میخواست طرف امام حسین بیاید، با دست و سینهی خود گرفت. چرا سیدالشهداء مقابل چشم عالم نماز خواند؟ چرا اصحابش را فدا کرد تا این نماز بماند؟ وقتی نمازش تمام شد، شبیه همان جملهای که عمر بن قرظه گفت که آقا راضی هستید و من وفا کردم؟
در زیارت ناحیه مقدسه امام زمان به این آقا سلام کرده است. «السلام علی سعید بن عبدالله حنفی» کسی که به امام حسین وقتی حضرت فرمود: اگر میخواهید بروید، اینطور فرمود: به خدا قسم اگر بدانم کشته میشوم، بدنم را آتش میزنند و خاکستر مرا به باد میدهند، هفتاد بار این کار را با من انجام میدادند، از شما جدا نمیشدم. امام زمان میفرماید: تو همان کسی هستی که شب عاشورا به امام حسین یکبار که هیچ، هفتاد بار بمیرم و زنده شوم باز هم از شما جدا نمیشوم.
عبدالله بن عمیر کلبی هم نام ببریم او هم صحابی عجیبی است. سیرهی اصحاب مفصل است، از عزاداران سیدالشهداء تقاضا میکنم، آنهایی که هنوز در مجالس با تأخیر میروند. عبدالله بن عمیر کلبی نامه به امام حسین ننوشت. امام حسین هم برای او نامه ننوشت. خبر نداشت، مسافر بود، آمد کوفه و شب رسید. دید کوچه سر و صداست. سرش را از پنجره بیرون کرد و گفت: چه خبر است؟ چرا اینقدر رفت و آمد است؟ گفتند: دارد لشگر میرود برای اردوگاه در کوفه، گفت: چه جنگی شده است؟ گفت: دارند میروند با پسر پیغمبر خدا بجنگند. گفت: عجب، ما آرزو داشتیم در رکاب رسول الله بجنگیم آنوقت اینها میروند با پسر رسول خدا بجنگند؟ به همسرش گفت: ببین کار مردم به کجا رسیده است؟ من به کربلا میروم. همسرش گفت: مرا هم با خودت ببر. با هم به کربلا آمدند و دومین شهید کربلاست. وقتی امام حسین دید دو نفر از لشگریان عمر سعد به نام یسار و سالم، آدمهای خیلی قوی بودند. قامتهای بلند داشتند و غلام ابن زیاد و یزید بودند. گفتند: «هل من مبارز» بریر و حبیب بن مظاهر بلند شدند. امام حسین فرمودند: شما بنشینید. عبدالله بن عمیر گفت: من بروم. آقا نگاهی کرد و دید عجب قامت و سینهای دارد، چه شانهای و بازوانی دارد. فرمود: تو میخواهی بروی، برو! نه با حضرت ارتباطی داشت، نه نامه برایش نوشتند، فقط سرش را از پنجره بیرون کرد و دید امام حسین یاور میخواهد. راه افتاد و رفت در رکاب سیدالشهداء جنگید. همسرش تنها زنی است که کنار بدن این شهید بزرگوار آمد و گفت: خدایا من هم به او ملحق کن. شمر دستور داد با عمود آهنین بر فرق سرش زدند و همسرش در کنارش به شهادت رسید.
شریعتی:
این خطی از حکایت مستان کربلاست *** ساقی فتاد، باده نگون شد، شکست جام
انشاءالله هرکسی در حد وسع و توان خودش در راه سیدالشهداء قدم بردارد. امروز صفحه 153 قرآن کریم را تلاوت خواهیم کرد.
«قالا رَبَّنا ظَلَمْنا أَنْفُسَنا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِينَ «23» قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى حِينٍ «24» قالَ فِيها تَحْيَوْنَ وَ فِيها تَمُوتُونَ وَ مِنْها تُخْرَجُونَ «25» يا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً يُوارِي سَوْآتِكُمْ وَ رِيشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذلِكَ خَيْرٌ ذلِكَ مِنْ آياتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ «26» يا بَنِي آدَمَ لا يَفْتِنَنَّكُمُ الشَّيْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَيْكُمْ مِنَ الْجَنَّةِ يَنْزِعُ عَنْهُما لِباسَهُما لِيُرِيَهُما سَوْآتِهِما إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ «27» وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ أَ تَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ «28» قُلْ أَمَرَ رَبِّي بِالْقِسْطِ وَ أَقِيمُوا وُجُوهَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ وَ ادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ كَما بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ «29» فَرِيقاً هَدى وَ فَرِيقاً حَقَّ عَلَيْهِمُ الضَّلالَةُ إِنَّهُمُ اتَّخَذُوا الشَّياطِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ»
ترجمه آیات: (آدم و حوّا) گفتند: پروردگارا! ما بر خويشتن ستم كرديم و اگر ما را نبخشايى و رحم نكنى، قطعاً از زيانكاران خواهيم بود. (خداوند) فرمود: فرود آييد، بعضى از شما دشمن بعض ديگريد و تا مدّتى (معيّن) براى شما در زمين جايگاه و وسيلهى بهرهگيرى خواهد بود. (او) فرمود: در اين زمين زندگى مىكنيد و در آن مىميريد و از آن (براى محاسبهى روز قيامت،) بيرون آورده مىشويد. اى فرزندان آدم! همانا بر شما لباسى فروفرستاديم تا هم زشتى (برهنگى) شما را بپوشاند و هم زيورى باشد، و (لى) لباس تقوا همانا بهتر است. آن، از نشانههاى خداست، باشد كه آنان پند گيرند (و متذكّر شوند). اى فرزندان آدم! مبادا شيطان فريبتان دهد، آنگونه كه پدر و مادرِ (نخستين) شما را از بهشت بيرون كرد، (با وسوسهى خوردن از آن درخت) لباس را از تن آن دو بركند تا عورتهايشان را بر آنان آشكار سازد. همانا شيطان و گروهش شما را از آنجا كه شما آنها را نمىبينيد مىبينند. ما شياطين را دوستان و سرپرستان كسانى كه ايمان نمىآورند قرار داديم. و هرگاه كار زشتى كنند، (در توجيه آن) گويند: ما پدران خود را بر اين كار يافتيم و خداوند ما را به آن دستور داده است. بگو: خداوند هرگز به كارهاى زشت فرمان نمىدهد. آيا چيزى را كه نمىدانيد به خدا نسبت مىدهيد؟! بگو: پرودگارم به عدل و داد فرمان داده و اينكه نزد هر مسجدى (هنگام نماز) روى خويش را به سوى او بداريد و او را بخوانيد، در حالى كه دين را براى او خالص مىسازيد. آنگونه كه شمارا در آغاز آفريد، باز خواهيد گشت. (خداوند) گروهى را هدايت فرمود، و (لى) گروهى، گمراهى بر آنان سزاوار است، زيرا آنان به جاى خداوند، شيطانها را سرپرست خويش گرفتهاند و مىپندارند كه آنان راه يافتهگانند.
شریعتی: دعا بفرمایید و آمین بگوییم.
حاج آقای حسینی قمی: خدا را قسم میدهیم به حق سیدالشهداء(ع) به همه ما توفیق بهترین عزاداری در این ایام عنایت بفرماید. به حق سیدالشهداء همه آنهایی که نگاهشان به مجلس عزای امام حسین هست، حاج روا بگردان و مریضها لباس عافیت بپوشان. دنیا و آخرت ما را از اهلبیت جدا نگردان. همانطور که این اصحاب بهترین وفاداری را نسبت به سیدالشهداء انجام دادند، به ما هم توفیق وفاداری نسبت به سیدالشهداء و اهلبیت عنایت بفرما. از سخنرانان عزیز تقاضا دارم در این شبها بحث سیرهی اصحاب را محور قرار بدهند. سلام پایانی خود را به این سه شهید بزرگواری که زندگیشان را گفتیم، تقدیم کنیم. عمر بن قرظه و سعید بن عبدالله و عبدالله بن عمیر کلبی، سه شهید بزرگواری که اگر بخواهم یک شهید را شاخص با ویژگیهایش بگویم، عبدالله بن عمیر کلبی است.
شریعتی: هزار خرقه عوض کرد روزگار و هنوز *** حدیث پیرهن کهنهی تو پا برجاست
السلام علیک یا أباعبدالله…
«والحمدلله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»