دیجی وردپرس
✅ حضرت آیتالله بهجت: یکی از دوستان و از خویشان
✅ حضرت آیتالله بهجت:
📝 یکی از دوستان و از خویشان ما خودش برای بنده نقل کرد.
🔸 میگفت: «مهمان فلان آقا بودیم در مشهد، همیشه وارد بر او میشدیم.
پنجره را باز کرد و گنبد حضرت رضا علیهالسلام را که دید سلام کرد
. من آنجا نشسته بودم، این حاجی خیلی خیّر و صالح بود.
اینجا ایستاده بود و سلام کرد،
من جواب سلام [حضرت رضا علیهالسلام] را شنیدم که به او [این حاجی] داده شد.
گفتم حاج آقا! من [جواب سلام را] شنیدم.
گفت: خب به سلامتی! تو استعدادت(استعداد معنوی)خوب بود که توانستی بشنوی
ایشان (اهلبیت) به همه جواب میگویند.
تو استعدادت قوی بود، خوب بود، و شنیدی.
[با این حرف] اصلاً خودش را از کرامت خارج کرد وگفت:
ایشان (اهلبیت) به همه جواب میگویند.»
🔸 بالاخره، مشهد محل شهادت و حضور [حضرت رضا علیهالسلام] است.
میت و حی بودن در پیشگاه اینها فرقی ندارد.
[تفاوتی] در [حیات و ممات] اینها (اهلبیت) نیست، در غیر اینهاست.
📚 (درس خارج فقه، کتاب صلات، ١٣٧٧/١٢/٠۴)
☑️ کانال رسمی مرکز نشر آثار حضرت #آیتاللهبهجت
🔹 @bahjat_ir
…
🔻 خاطراتی کوتاه از سیره و سبک زندگی آیتالله بهجت قدسسره:
آیتالله فهری زنجانی که ساکن سوریه بودند، در تهران برایم گفت:
«در مشهد، آیتالله بهجت را دیدار کردم.»
پرسیدم: «یادتان هست پنجاه و پنج سال قبل، نجف با هم در مدرسۀ سید بودیم؟»
دوست بودیم، اگر چه همدرس نبودیم. شما پرواز کردید و ما را جا گذاشتید.
ما که سید بودیم. چه میشد دست ما را هم میگرفتید؟!
اکنون که مهمان شما هستم تا عنایت خاصی از امام رضا علیهالسلام برای من نگویید، ا
ز اینجا نمیروم!»
سرشان را پایین انداختند. سر را بالا آورد و گفت:
«یکبار که به حرم مشرّف شدم، حضرت علیهالسلاممرا به داخل روضه نزدشان بردند؛
ده مطلب فرمودند. یکی این بود: «مگر میشود، مگر میشود،
مگر ممکن است کسی به ما پناه آورد و ما او را پناه ندهیم؟»
در سخنرانی مجلس روضه که با حضور آقا برگزار میشد، این خاطره را تعریف کردم؛
و گفتم: «اگر کموزیاد دارد، آیتالله بهجت تذکر دهند.»
پایان سخنرانی خدمتشان رسیدم، اما تذکری ندادند…
📚 این بهشت، آن بهشت، ص۶٨