از غیر خدا نترسیم –جلسه1

از غیر خدا نترسیم –جلسه1

وقتی زندگیِ ما با ترس آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد/

تئوریزه‌کردن ترس، انگار یکی از رسالت‌های برخی اهل علم در حوزه و دانشگاه است!

/ یک رکن محبوبیت «سردار سلیمانی» شجاعت اوست

شناسنامه:

  • مکان: دانشگاه تهران

  • زمان: 98/10/17

  • مناسبت: فاطمیه 98

  • موضوع: از غیر خدا نترسیم

  • صوت: اینجا

ترساندن، یکی از مهم‌ترین مکائد ابلیس است. کسی که بترسد، ضعیف می‌شود و قوای فکری‌اش را از

دست می‌دهد و بعد، دچار «عجله» می‌شود و این شتابزدگی، بدبختش می‌کند و مرتکب خیلی از گناهان

می‌شود. لذا ترس را می‌توان یک صفت و یک وضعیت پایه‌ای در انسان دانست برای از دست‌دادن همه‌چیز!

اگر انسان «ترس» را به‌جا مصرف نکند، نابه‌جا مصرف خواهد کرد

  • موضوع بحث ما در این چند جلسه «ترس» است؛ البته نه ترسِ از خدا، بلکه ترس‌های طبیعی که وجود

  • انسان را فرا می‌گیرد؛ یعنی ترسیدن از غیرخدا، ترسیدن از دشمن یا ترسیدن از هر نوع بلایی که ممکن

  • است سر انسان بیاید.

  • ترس به‌صورت طبیعی در وجود انسان هست، اگر انسان این ترس را درست و به‌جا مصرف نکند(ترسِ از

  • خدا) به‌طور نابه‌جا مصرف خواهد کرد(ترس از غیرخدا) شجاعت هم فضیلت برجسته‌ای است که در

  • همۀ فرهنگ‌ها تحسین می‌شود.

  • ترسیدن به‌طور مطلق، هم علامت ضعف است، هم عامل ضعف است. همه می‌دانند که ترسیدن چیز

  • خوبی نیست؛ ولی آنجایی که انسان شروع می‌کند به توجیه‌کردنِ ترس، آغاز همۀ گرفتاری‌هاست و از

  • این بدتر، آنجایی است که آدم‌ها شروع می‌کنند به تئوریزه‌کردن ترس. فاجعۀ بشری و فاجعۀ انسانی در

  • اینجاها رخ می‌دهد. توجیه‌کردن ترس و بالاتر از آن «تئوریزه‌کردن ترس» انسان را بدبخت می‌کند و الّا اگر

  • انسان از یک چیزهایی بترسد و بگوید «بله من می‌ترسم» با این‌کار، انگار راه نجات را برای خودش باز

  • گذاشته است و موجب انحراف جامعه هم نمی‌شود.

انگار یکی از رسالت‌های برخی اهل علم در حوزه و دانشگاه، تئوریزه‌کردن ترس است!

  • اگر کسی بگوید: «من از مرگ می‌ترسم. من از فقر می‌ترسم. من از دشمن می‌ترسم. من از ضررکردن

  • می‌ترسم…» چنین کسی، خودآگاهی دارد و ترس خودش را توجیه نمی‌کند. اما کسی که بترسد ولی

  • ترس خود را توجیه کند و مثلاً بگوید: «نه، بحث ترس نیست…» یا برای توجیه ترس خودش، بهانه بیاورد،

  • این خیلی بد است.

  • تئوریزه‌کردن ترس هم خیلی بدتر از توجیه‌کردن ترس است. انگار یکی از رسالت‌های برخی از اهل علم

  • در حوزه و دانشگاه این است که ترس را تئوریزه کنند! آنهایی که در حوزه می‌خواهند ترس را تئوریزه

  • کنند، با ادبیات دینی و گزاره‌های دینی، این جنایت را انجام می‌دهند و آنهایی که در دانشگاه می‌خواهند

  • ترس را تئوریزه کنند، با ادبیات غیردینی، ادبیات تجربی و علوم اجتماعی و حقوقی و…،

  • شروع می‌کنند به تئوریزه‌کردن ترس.

ترساندن، یکی از مهم‌ترین مکائد ابلیس است

  • قبل از اینکه دربارۀ ترس و پیچیدگی‌های آن و نقش مخرب آن در حیات بشر و زندگی تک‌تک خودمان

  • صحبت کنیم، به آیه‌ای از قرآن را اشاره می‌کنیم که نشان می‌دهد ترس،

  • یکی از مهم‌ترین مکائد ابلیس است.

  • ما وقتی از «گناه» و کار بد صحبت می‌کنیم، معمولاً چه چیزی در همان ابتدا به ذهنمان می‌آید؟

  • شهوات! همچنین وقتی از «وسوسۀ ابلیس» سخن می‌گوییم، باز هم اول همین مسائل شهوانی به

  • ذهنمان خطور می‌کند. اما در قرآن، عملیات وسوسۀ ابلیس را اول دربارۀ «موضوع ترس» بیان

  • می‌فرماید: «الشَّیْطانُ یَعِدُکُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُکُمْ بِالْفَحْشاءِ» (بقره/268) یعنی شیطان، اول انسان را از فقر

  • می‌ترساند(فقر هم فقط فقر مالی نیست؛ بلکه از نداشتنِ هر چیزی، او را می‌ترساند) و بعد، انسان را

  • به فحشاء می‌کشاند.

طبق آیه قرآن، اولین اولویّت ابلیس «ترساندن» است

  • اولین اولویّت ابلیس در بین کارهایی که می‌خواهد انجام بدهد، این است که انسان‌ها را می‌ترساند.

  • وقتی انسان ترسید، بعدش او را به مسائل دیگری مثل شهوات هم وسوسه می‌کند. بر اساس این آیۀ

  • کریمۀ قرآن، به‌نوعی می‌شود گفت که اگر کسی از این کید ابلیس متأثر نشود و دچار ترس نشود، شاید

  • بتواند در برابر بقیۀ موارد هم مقاومت کند. مثلاً انسان‌ها خیلی از اوقات، چرا به شهوات دچار می‌شوند؟

  • چون می‌ترسند که فرصت شهوترانی را از دست بدهند، لذا دچار گناه می‌شوند. یعنی این ترس، آنجا هم

  • می‌آید و آدم را خراب می‌کند. اگر انسان، ترسش بریزد، چه‌بسا مبتلا به بسیاری از شهوات هم نشود.

  • وقتی کسی بترسد، ضعیف می‌شود و بعد، قوای فکری خودش را از دست می‌دهد و بعد، دچار صفتی

  • می‌شود که آن‌هم به‌صورت طبیعی در انسان هست و آن «عجله» است، یعنی عجله می‌کند و این

  • شتابزدگی، بدبختش می‌کند و دچار خیلی از گناه‌ها می‌شود.

ترسیدن یک وضعیت پایه‌ای در انسان است؛ برای از دست‌دادنِ همه‌چیز!

  • ترسیدن را می‌توان یک صفت و یک وضعیت پایه‌ای در انسان دانست؛ برای از دست‌دادن همه‌چیز!

  • شجاعت را هم می‌توان یک صفت و یک فضیلت پایه‌ای دانست، برای رسیدن به همه‌چیز! البته باید ترس

  • و شجاعت را به‌معانی عمیق کلمه و به‌معنای گستردۀ کلمه در نظر بگیریم.

  • شجاعت فقط نترسیدن در میدان جنگ نیست. شجاعت فقط این نیست که مثلاً بخواهند به کسی تیر

  • بزنند ولی او محکم بایستد و جاخالی ندهد. شجاعت یعنی اینکه انسان، دل داشته باشد و فکر نکند که

  • فرصت‌ها و نعمت‌هایش را از دست خواهد داد! این خیلی مهم است که آدم فکر نکند به اینکه فرصت یا

  • نعمتی را از دست خواهد داد. همین‌که انسان به خودش بگوید «من این نعمت را از دست نمی‌دهم»

  • باعث می‌شود که ترسش فرو بریزد.

ما غالباً با ترس، زندگی می‌کنیم و انگیزه‌های خودمان را با ترس، شکل می‌دهیم

  • حالا یک‌مقدار دربارۀ «آلودگی زندگی ما به ترس» صحبت کنیم. ما بعضاً تحت تعلیم و تربیت مادرها و

  • پدرهایمان یا تحت تعلیم و تربیت معلم‌هایمان، اصلاً با ترس زندگی می‌کنیم و شاید بتوان گفت که غالباً

  • این‌گونه است. یعنی انگیزه‌های خودمان را با ترس، شکل می‌دهیم. مثلاً درس می‌خوانیم و مدرک

  • می‌گیریم؛ از ترس فقر یا از ترس پیدا نکردنِ شغل!

  • حالا تصور کنید که اگر ما ترس را از انگیزه‌های خودمان برداریم، چه می‌شود؟ واقعاً یک جهان دیگری

  • خواهیم داشت؛ جهانی که آن را تجربه نکرده‌ایم! مثلاً اگر شما یک داستان یا سریال درست کنید که

  • نشان بدهد «در یک شهر، هیچ‌کسی در انگیزه‌هایش ترس نیست» آن‌وقت ببینید چه می‌شود؟ اصلاً

  • دیالوگ‌های آدم‌ها با هم فرق می‌کند، روحیات آنها متفاوت خواهد بود و…

کسی غیر از خدا حق ندارد انسان‌ها را بترساند

  • الان خیلی از مادرها، راحت به بچه‌هایشان می‌گویند: «درس بخوان و الا بدبخت می‌شوی!» یعنی از

  • همان اول، بچه را می‌ترسانند. یا مثلاً می‌گویند: «ساکت باش و الّا می‌دهم لولو بخوردت!» خیلی راحت،

  • بچه را دچار ترس می‌کنند.

  • ترساندن خیلی کار فنّی و دقیقی است و کسی غیر از خدا اصلاً حق ندارد انسان‌ها را بترساند! خداوند

  • هم وقتی انسان را می‌ترساند، با یک عملیات خاصی این کار را انجام می‌دهد؛ مثلاً انسان را از عذابی

  • می‌ترساند که نقد نیست و معلوم هم نیست که به انسان اصابت بکند. خداوند فقط شدّت این عذاب را

  • می‌گوید، اما خیلی دور است.

  •  فقط خداوند حق دارد بندۀ خودش را بترساند، چون او حمایت‌کنندۀ بندگان خودش هست

  • و وقتی آنها را می‌ترساند، همین کار، موجب سلامتی روحِ آنها می‌شود.

  • هیچ‌کس حق ندارد کسی را بترساند. در روایت هست: یکی از علامت‌های بدترین آدم‌ها این است که

  • مردم از دست و زبانش بترسند یا از ترس او یک کاری را انجام دهند. این خیلی بد است! (شَرُّ النَّاسِ مَنْ

  • یَتَّقِیهِ النَّاسُ مَخَافَةَ شَرِّهِ ؛ غررالحکم/5749) (مَنْ خَافَ النَّاسُ لِسَانَهُ فَهُوَ فِی النَّارِ؛ کافی/2/327) مثلاً

  • اگر همسرت یا فرزندت از ترس تو، یک کاری را انجام بدهند، این خیلی بد است.

  • امام زین‌العابدین(ع) چند مرتبه غلام خود را صدا زد ولی او نیامد. بار آخر که صدایش کرد، جواب داد.

  • حضرت فرمود: چرا جواب نمی‌دادی؟ گفت: سختم بود که بیایم و از شما هم احساس ترس ندارم و

  • حساب نمی‌‌برم. حضرت، خدا را شکر کرد و عرضه داشت: خدایا ممنونت هستم که من را جزو آنهایی

  • قرار ندادی که دیگران از او حساب می‌برند و می‌ترسند و من طوری رفتار نکردم که کسی از من حساب

  • ببرد. (أَنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ ع دَعَا مَمْلُوکَهُ مَرَّتَیْنِ فَلَمْ یُجِبْهُ ثُمَّ أَجَابَهُ فِی الثَّالِثَةِ فَقَالَ لَهُ یَا بُنَیَّ أَ مَا

  • سَمِعْتَ صَوْتِی قَالَ بَلَى قَالَ فَمَا بَالُکَ لَمْ تُجِبْنِی قَالَ أَمِنْتُکَ قَالَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ مَمْلُوکِی یَأْمَنِّی‏ ؛

  • الإرشاد مفید/2/147)

وقتی زندگیِ ما با ترس، آلوده شد، کسی که مردم را از جنگ بترساند، رأی می‌آورد

 

  • ما معمولاً با ترس زندگی می‌کنیم، بروکراسی، آئین‌نامه‌های انضباطی مدارس، دانشگاه‌ها و اخیراً

  • حوزه‌ها، به‌گونه‌ای است که شما می‌ترسی اگر غیبت کنی، مشروط بشوی، یا می‌ترسی که اگر درس

  • نخوانی، فلان مشکل برایت پیش بیاید… وقتی که ترسیدی، دیگر تمام است و دیگر نمی‌شود درستش

  • کرد، یعنی اصلاً فضا خراب می‌شود و دیگر برای رشد شما، مناسب نیست.

  • متأسفانه زندگیِ ما با ترس، آلوده شده است. به‌حدی که اگر کسی مردم را از جنگ بترساند، رأی

  • می‌آورد. حتی اگر آدم فریبکار و نامردی هم باشد، به او رأی می‌دهند. جامعه‌ای که با ترس، بزرگ شده

  • باشد، این‌طوری می‌شود.

ولایت نوعی از ادارۀ جامعه است که نمی‌خواهد افراد را با ترساندن، کنترل کند

  • ولایت یا حکومت ولایی چه‌کار می‌کند؟ ولایت نوعی از ادارۀ جامعه است که نمی‌خواهد افراد را با

  • ترساندن، کنترل کند؛ چون اگر آدم‌ها بناست بترسند، باید از خدا و از عقوبت او بترسند. البته در این

  • حکومت، برخی افراد، چون از ولیّ جامعه نمی‌ترسند، پُررو می‌شوند! کمااینکه بعضی‌ها پُررو شدند و

  • رفتند درِ خانۀ حضرت زهرا(س) را آتش زدند. آنها با اینکه می‌دانستند علی(ع) شجاع است و اگر بلند

  • شود، تمام مدینه هم نمی‌توانند در مقابلش بایستند، اما از ایشان نترسیدند، چون می‌دانستند علی(ع)

  • روی یک اصول و قواعدی قیام می‌کند که الان قواعدش مهیا نیست (یعنی ایشان یار ندارد) لذا جرأت پیدا

  • کردند هر ظلمی که می‌خواهند انجام بدهند.

ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد یا دیگران را از خودش بترساند

  • ترس، ناموس خلقت است؛ کسی نباید از غیرخدا بترسد و کسی هم نباید دیگران را از خودش بترساند.

  • در روایت هست: پدر خانواده وقتی به خانه می‌آید، نباید کسی را غافلگیر کند، بلکه با کمی سر و صدا

  • وارد شود تا اهل خانه بفهمند. (یُسَلِّمُ الرَّجُلُ إِذَا دَخَلَ عَلَى أَهْلِهِ وَ إِذَا دَخَلَ یَضْرِبُ بِنَعْلَیْهِ وَ یَتَنَحْنَحُ وَ

  • یَصْنَعُ ذَلِکَ حَتَّى یُؤْذِنَهُمْ أَنَّهُ قَدْ جَاءَ حَتَّى لَا یَرَى شَیْئاً یَکْرَهُهُ؛ جامع‌الاخبار/ص89)

  • اگر در زندگی ما ترس از غیرخدا نباشد، واقعاً یک زندگی دیگر خواهیم داشت! اما زندگی اگر غرق در

  • ترس باشد، تبدیل به لجنزار می‌شود! می‌دانید آخرش چه می‌شود؟ مثلاً این‌طور می‌شود که مردم را از

  • لشکر یزید ترساندند و بعد با همین مردم، امام‌حسین(ع) را کشتند! فکر نکنید برای اینکه مردم را به این

  • جنایت وادار کنند، صبح تا شب از امام‌حسین(ع) بدگویی کردند یا از خوبی‌های نداشتۀ یزید برای مردم

  • گفتند! اگر از قاتلین امام‌حسین(ع) می‌پرسیدند که «حسین بهتر است یا یزید؟» همه می‌گفتند: معلوم

  • است که حسین، بهتر است! پس چرا به دستورِ یزید، امام‌حسین(ع) را کشتند؟ چون از یزید می‌ترسیدند

  • ولی از امام‌حسین(ع) نمی‌ترسیدند!

  • همین الآن در حدّ نماینده‌های مجلس ما، برخی دارند از درگیرشدن با آمریکا می‌ترسند و بعد هم این

  • ترس را توجیه می‌کنند یا تئوریزه می‌کنند.

  • شنیده‌اید که می‌گویند «دیوانه چو دیوانه ببیند خوشَش آید» ترسو هم وقتی ترسو ببیند خوشَش می‌آید

  • و به او رأی می‌دهد، می‌گوید: حرف دل من را زد!

زندگی‌کردن بدون ترس، چگونه است؟

  • زندگی‌کردن بدون ترس، چگونه است؟ به‌عنوان مثال، شما خانه خودتان را مرتب می‌کنید و می‌گویید:

  • «می‌ترسم مهمان بیاید و ضایع بشویم!» خُب سعی کنید، این ترس را حذف کنید، به‌گونه‌ای که یقین

  • داشته باشید یک‌ذره هم ضایع نمی‌شوید و پیش این مهمان، محبوبیت شما کم نمی‌شود. حالا بدون هیچ

  • ترسی، بلند شوید و خانه را مرتب کنید. اینجا برخی ممکن است بگویند «الآن دیگر حال ندارم خانه را

  • مرتب کنم!» حالا مثلاً به‌خاطر زیباییِ مرتب‌شدن، خانه‌ات را مرتب کن، نه به‌خاطر ترس از ضایع‌‌شدن!

  • این انگیزه خیلی فرق دارد.

  • اگر ترس را از زندگی و از انگیزه‌های رفتاری‌مان کنار بگذاریم، زندگی‌مان یک زندگی دیگری خواهد شد.

  • مثلاً درس بخوانید؛ اما نه برای ترس از فقر! مدرک بگیرید، اما نه برای ترس از پیدا نکردنِ شغل! در زمان

  • حکومت امام‌زمان(ع)، زندگی مردم این‌گونه خواهد شد. مثلاً به مردم می‌فرماید: هر کسی فقیر شد،

  • من تضمین می‌کنم. لذا دیگر بیمه لازم نیست، چون می‌گوید: «نترس، هر موقع کم آوردی، من هستم.

  • برو زندگی کن و ریسک کن، اگر به مشکل خوردی، من جبران می‌کنم» در واقع فلسفۀ بیمه، یا یکی از

  • وجوه تئوریزه‌کردن بیمه، ترس است.

ترسو در این دنیا چه چیزی نصیبش می‌شود؟

  • ترسو در این دنیا چه چیزی گیرش می‌آید؟ در روایت می‌فرماید: کسی که از ترس فقر برود استخدام

  • بشود، باب رزق را به روی خودش بسته و دچار فقر می‌شود. (مَنْ آجَرَ نَفْسَهُ فَقَدْ حَظَرَ عَلَى نَفْسِهِ

  • الرِّزْقَ؛ کافی/5/90) و (لَا یُؤَاجِرْ نَفْسَهُ وَ لَکِنْ یَسْتَرْزِقُ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ یَتَّجِرُ فَإِنَّهُ إِذَا آجَرَ نَفْسَهُ حَظَرَ

  • عَلَى نَفْسِهِ الرِّزْقَ؛ کافی/5/90)

  • فرق استخدام‌شدن با تجارت‌کردن چیست؟ در تجارت، طبیعتاً ریسک وجود دارد، یعنی هم ممکن است

  • سرمایه‌ات را از دست بدهی، هم ممکن است کسب و کار تو رونق بگیرد و سرمایه‌ات بیشتر بشود.

  • هم ممکن است مشتری پیدا کنی، هم ممکن است مشتری پیدا نکنی. اما خیلی از آدم‌ها به‌خاطر

  • ترس‌شان، ریسک تجارت یا کسب و کارهای آزاد را نمی‌پذیرند و ترجیح می‌دهند استخدام بشوند.

  • همچنین خیلی از پدر و مادرها وقتی کسی به خواستگاری دخترشان می‌آید، اول از او می‌پرسند:

  • شغلت چیست؟ یک جایی استخدام هستی یا نه؟!

  • چرا اکثراً دنبال استخدام هستند؟ عمدتاً برای این است که می‌خواهند خیالشان راحت بشود؛ یعنی

  • می‌خواهند از ترس فقر، خیالشان راحت بشود (البته این را به‌طور مطلق نمی‌گوییم،

  • یعنی مواردی هم وجود دارد که این‌گونه نیست)

خدا توی قلب آدم ترسو نمی‌آید!

  • اگر از چیزی غیرخدا نترسی و هیچ کاری را به‌خاطر ترس انجام ندهی، یک زندگی متفاوتی خواهی

  • داشت. اصلاً از آن به بعد، قوّت قلب پیدا می‌کنی، قلب قوی پیدا می‌کنی، قلب خودت

  • را حس می‌کنی و تازه خدا می‌آید توی این قلب. خدا توی قلب آدم ترسو نمی‌آید. لذا اولین

  • صفت یا مهمترین صفتی که عرفا پیدا می‌کنند شجاعت است. عارف به‌شدت قوّت قلب دارد!

  • یک نمونه‌اش حضرت ابراهیم(ع) است که وقتی می‌خواستند او را داخل آتش نمرود بیندازند، اصلاً

  • نترسید. حتی وقتی جبرئیل آمد کمکش کند، او نپذیرفت و فرمود: «خدا هست؛ او خودش یاری‌ام

  • می‌کند!» لذا ابراهیم «خلیل‌الله» شد، عزیز خدا و رفیق خدا شد و به آن مقام رسید. مکه هم محلّ

  • تعظیم نشانه‌های حضرت ابراهیم(ع) است.

اولین یا بیشترین امتحان‌های الهی، امتحان ترس است

  • خداوند با ترساندن، ما را امتحان می‌کند. می‌فرماید: «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ

  • الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات‏…»(بقره/155) اولین امتحان یا بیشترین امتحان خداوند، ترساندن است؛

  • بعدش گرسنگی، نقص در اموال و بلاهای دیگر است. اکثر موضوعاتی که از آنها می‌ترسید،

  • فقط امتحان نترسیدن است، همین‌که نترسید، امتحان را پیروز شده‌اید. بگو خدایا نمی‌ترسم.

  • اگر ما به فضیلت شجاعت هم نمی‌توانیم برسیم، لااقل سعی کنیم حقارت و ذلّت ترسیدن را نداشته

  • باشیم. متاسفانه ما غالباً داریم با ترس زندگی می‌کنیم، یعنی انگیزۀ بسیاری از رفتارهای ما در زندگی،

  • ترس است. به‌حدی که اگر این ترس، برداشته شود، اصلاً شاید هیچ کاری انجام ندهیم؛ از بس که عادت

  • کرده‌ایم همۀ کارها را به‌خاطر ترس، انجام بدهیم!

اکثر تعلیمات دینی ما به‌گونه‌ای است که ترس ما را از بین ببرد

  • اکثر تعلیمات دینی ما به‌گونه‌ای است که می‌خواهد این ترسِ ما (ترس از غیرخدا) را از بین ببرد؛

  • حالا با مفاهیم مختلف از «توکّل» گرفته تا خیلی از مفاهیم دیگر.

  • وقتی به قرآن نگاه کنی، می‌بینی که خدا طوری با تو حرف می‌زند، انگار که هیچ‌‌کاره‌‌ای و همۀ کارها

  • دست خداست. مثلاً می‌فرماید: «یُضِلُّ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدی مَنْ یَشاءُ» (نحل/93) «وَ اللَّهُ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ

  • بِغَیْرِ حِسابٍ» (نور/38) و «فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمى»

  • (انفال/17)‏ یا می‌فرماید: اگر فردا می‌خواهی یک کاری انجام بدهی، بگو ان‌شاءالله «وَ لَا تَقُولَنَّ لِشَىْ‏ءٍ

  • إِنىّ‏ِ فَاعِلٌ ذَالِکَ غَدًا* إِلَّا أَن یَشَاءَ اللَّهُ»(کهف/23و24) وقتی فهمیدی کارها دست تو نیست و دست

  • کسی غیرخدا هم نیست، آن‌وقت دیگر دلیلی برای ترس وجود ندارد، پس دیگر نترس، از چه می‌ترسی؟!

  • آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمود: هیچ کودکی نمی‌ترسد از اینکه فردا گرسنه بماند چون می‌گوید مامان

  • هست، بابا هست. لذا خیلی راحت می‌تواند بازی کند، سرگرم باشد و از زندگی‌اش لذت ببرد.

  • اگر یک بچه‌ای بخواهد از بابت رزق و روزی‌اش بترسد، روحش متلاشی می‌شود. الان هم خیلی از ما

  • مثل بچه‌های متلاشی‌شده هستیم، هرچند به ما می‌گویند که «او بزرگ شده است و عقلش می‌رسد»

  • اما اینها عقل نیست؛ عقل که آدم را نمی‌ترساند! البته اگر عقل کسی، درست کار نکند، سطحی‌نگر

  • باشد و بخواهد  فقط تا نوک بینیِ خودش را ببیند و آینده را نگاه نکند، او ترسو می‌شود. اما اگر عقل

  • انسان، کامل‌تر نگاه کند، دیگر از چیزی نمی‌ترسد.

یک رکن محبوبیت سردار سلیمانی، شجاعت ایشان است

  • دربارۀ سردار سلیمانی یک نکته‌ای را با شما در میان بگذارم. در این چند روز خیلی دلم گرفته است،

  • البته دربارۀ سردار سلیمانی خیلی صحبت می‌شود، اما ایشان دچار یک غربت خیلی بزرگ شده است.

  •  در این چند روز بعد از شهادت سردار سلیمانی، از صداوسیما و رسانه‌های مختلف، از اخلاص ایشان

  • زیاد شنیده‌ایم. چرا این‌همه عالم را به‌هم ریخت و این‌همه دلها را تسخیر کرد؟ همه می‌گویند به‌خاطر

  • اخلاص ایشان است. شکی در صحّت این حرف نیست و این به‌جای خودش محفوظ است ولی آیا هر

  • کسی مخلص باشد این‌قدر محبوب می‌شود؟ نه!

  • بی‌تردید رکن رکین محبوبیت ایشان و این زلزله‌ای که ایجاد کرده، اخلاص است، اما یک رکن دیگرش،

  • شجاعتِ ایشان است. مثلاً این فیلم را زیاد پخش می‌کنند که سردار سلیمانی، خیلی راحت دارد روی

  • خاکریز راه می‌رود؛ انگار آنجا راحت‌تر می‌تواند فکر کند؛ با اینکه خطر اصابت گلوله از سوی دشمن وجود

  • دارد. یا فیلم دیگری هست که ایشان دارد می‌رود از کنار خاکریز به آن‌طرف نگاه کند، اما چند نفر از

  • همراهانش، او را می‌گیرند که جلوتر نرود تا دشمن او را با تیر نزند. این رکن شجاعت، در محبوبیت شهید

  • حججی هم بسیار مؤثر بود. مردم در آن نگاه آخر شهید حججی، یک نترسیدن دیدند و تمام شد! همه

  • متحوّل شدند.

خدا می‌داند حضرت زهرا(س) چه رزمنده‌هایی را شجاع تربیت کرده است!

  • شهادت یک شجاعتی می‌خواهد. دربارۀ شهدای دفاع مقدس، باید روی این موضوع کار بشود و

  • مستندهایی ساخته بشود که نشان بدهد مادرِ یک شهید، بچه‌اش را چطور تربیت کرده که او به این حد

  • از شجاعت رسیده است؟ حتماً مادرش یک مایه‌ای از شجاعت داشته و یک جاهایی به بچه‌اش گفته

  • است «نترس!» یا نترسیدن خودش را به بچه‌اش نشان داده است و الّا فرزندش، به مقام شهادت

  • نمی‌رسید.

  • خدا می‌داند که حضرت زهرا(س)، در جبهه‌ها چه رزمنده‌هایی را شجاع تربیت کرده است! دوستان من،

  • همۀ شما می‌توانید طوری زندگی کنید که حضرت زهرا(س) برای شما مادری کند، ایشان مادر معنوی

  • شما هم هست، اگر معرفت پیدا کنید، ایشان برای شما مادری می‌کند. کافی است مثل بچه‌ای که

  • مادرش را از دست داده درِ خانۀ حضرت زهرا(س) گریه کنید و به ایشان متوسل بشوید…

  • در این چند روز، می‌دیدیم که مردم واقعاً به‌هم‌ریخته، ناراحت و عصبی بودند، دست و دلشان به کار

  • نمی‌رفت و می‌گفتند: «قهرمان‌مان را زدند» حالا اگر مادرتان را زده بودند، چه می‌شد! ببینید

  • امام‌حسن(ع) و امام‌حسین(ع) در مدینه چه کشیدند!

  • مردم ما بعد از شهادت سردار سلیمانی، از «انتقام» می‌گویند، اما می‌دانید که در خانۀ علی(ع) کسی

  • نمی‌توانست از انتقام حرف بزند؟ مردم اینجا بیرون ریختند و تظاهرات کردند و تشییع پیکر شهدا بسیار

  • باشکوه بود، اما فاطمه زهرا(س) را شبانه و مخفیانه به خاک سپردند. حتی به بچه‌ها فرمودند که

  • آستین‌ها را روی دهان بگذارند تا صدای گریۀ آنها بلند نشود. گریه و نالۀ بچه‌های فاطمه(س) در سینه و

  • گلویشان مانده است که الان ما بعد از 1400سال این‌طور برای ایشان گریه می‌کنیم…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.