📌 اشکهای به زمین نرسیده
📌 اشکهای به زمین نرسیده
😢 خواستم بگویم یکی هست که برمیگردد اما بغض امانم را برید. اشکهایم بیوقفه به سمت زمین سرازیر میشدند، جاذبه جذبشان میکرد اما من مانع برخوردشان با زمین میشدم. با گوشهٔ روسری به جانشان افتادم.
🚫 اهل کم آوردن نیستم، اما وقتی بحث به آمدن یا نیامدن مهدی کشیده میشود، ناخودآگاه دلم میشکند. دست خودم نیست… دلم به حرفهای ناامیدکننده رضا نمیدهد.
💓 قلبم ناگهان تپش میگیرد و قدمهایم سست میشوند. دنیا بدون برگشت او، پایانی نخواهد داشت و دنیا بدون سوت پایان، مانند دوندهای است که هرچه میدود مسابقه تمام نمیشود یا برگهٔ امتحانی که هرچه مینویسی تمامنشدنی است.
🍁 آن مرد… چه در باران، چه در برف و کولاک و چه با صدای خشخش برگهای قرمز و زرد و نارنجی! بالاخره برمیگردد… شاید در لحظهٔ چیدن محصولات باغ تابستانی و شاید لحظهای که شکوفههای صورتی، پی به جنس تُرش آلبالوییشان میبرند!
💠 من اعتقاد دارم و پای اعتقادم جان میدهم که آن مرد، وعدهٔ بازگشتش با قَسم یاد شده است. پس بازگشت برای او حتمی است حتی اگر من در آن روز استخوانهایم هم پوسیده باشد…
🤲 دعای هر لحظهام دیدن رویش، در دوران خوش جوانیام است… زمانی که با دلِ شکسته برگردم و با لبخند پر مِهر او روبهرو شَوم. آن زمان است که اشکهایم از شوق، بر زمین پاک خدا برای سجده فرود میآیند…
🌸 #دلنوشته_مهدوی
✅ واحد مهدویت مصاف (مهدیاران)
http://eitaa.com/joinchat/2885222402Ce75349b11c