سلاح پيامبر(ص ) در نزد امام صادق (ع )
سعيد سمان مى گويد: در محضر امام صادق (ع ) بودم ، دو نفر كه در مذهب زيديه (معتقد به امامت زيد بن امام سجاد) بودند به حضور آن حضرت رسيدند و پرسيدند:
(آيا در ميان شما، امامى كه اطاعت از او واجب باشد، وجود دارد؟).
امام صادق : (نه ) (يعنى آن امامى كه مقصود شما است در نزد ما نيست .)
آن دو نفر گفتند: (افراد مورد اطمينان از جانب شما خبر دادند كه شما به آن (اطاعت از امامى كه اطاعتش واجب است ) فتوا مى دهى ، و اقرار مى كنى و معتقد هستى (و آن زيد است )، و آن افراد مورد اطمينان كه خبر داده اند: فلانى و فلانى هستند كه نامشان را مى بريم ، و اين افراد، داراى تقوا و كوشش در عبادت مى باشند و دروغگو نيستند).
امام صادق (ع ) خشمگين شد و فرمود:(من به آنها چنين دستورى نداده ام ).
وقتى كه آن دو نفر، آن حضرت را خشمگين يافتند، از آنجا بيرون رفتند.
سعيد سمان مى گويد: در اين هنگام امام صادق (ع ) به من فرمود: (آيا اين دو نفر را مى شناسى ؟).
سعيد: آرى ، اينها اهل بازار ما هستند و به مذهب زيديه ، اعتقاد دارند، و معتقدند كه : شمشير پيامبر (ص ) در نزد عبدالله بن حسن (101)است .
امام صادق : خدا آنها را لعنت كند، دروغ مى گويند، به خدا كه عبدالله بن حسن ، آن شمشير را نديده است ، نه با يك چشم و نه با دو چشم ، پدرش (حسن بن على (ع ) ) نيز آن را نديده ، مگر اينكه در نزد على بن الحسين (امام سجاد عليه السلام ) ديده باشد، اگر آن دو نفر راست مى گويند، به ما بگويند كه چه علامتى در دسته و لبه تيغ آن شمشير است ؟، همانا شمشير پيامبر (ص ) در نزد من است ، و نيز پرچم و سپر و زره و كلاخود پيامبر(ص ) نزد من مى باشد…، و آن اسمى كه نزد پيامبر(ص ) بود و وقتى كه آن را در جبهه جنگ ، بين مسلمين و كفار مى گذاشت ، چوبه تير دشمن به مسلمانان نمى رسيد، در نزد من است ، و من مى دانم ، و آنچه را فرشتگان آورده اند نزد من مى باشد، ماجراى سلاح در ميان خاندان ما همانند آن صندوق (تورات ) است كه در ميان بنى اسرائيل بود، كه هر گاه اين صندوق بر در هر خانه اى يافت مى شد، نشانه اعطاى نبوت صاحب آن خانه بود، و به هر كس از ما خانواده ، سلاح پيامبر(ص ) برسد دليل امامت او است ، پدرم (امام باقر) زره رسول خدا (ص ) را پوشيد، اندكى دامنش به زمين مى كشيد، من آن را پوشيدم ، گاهى به زمين مى كشيد و گاهى به زمين نمى كشيد، و قائم ما كسى است كه هر گاه آن را بپوشد به اندازه قامتش است (نه كم و نه زياد) (102)
|