?نصفه شب چشم چشم رو نمی‌دید…

?نصفه شب چشم چشم رو نمی‌دید…
سوار تانک، وسط دشت…
کنار بُرجک نشسته بودم، دیدم یکی داره پیاده میاد…
به تانک‌ها نزدیک می‌شد، دور می‌شد.
سمتِ ما هم آمد، دستش رو دورِ پام حلقه کرد، پام رو بوسید!!
گفت: به خدا سپردم‌تون…
گفتم: حاج حسین؟
گفت: هیس! اسم نیار…..

#شهید_حسین_خرازی_

#شهید_حسین_خرازی_

@mahman11

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.