دستهای پینهبسته و عرق روی پیشانی، خبر از سختی کارش میداد.
آفتاب هم پوست صورتش را سوزانده بود.
اما از خیلیها مقاومتر بود. اینهمه کوشش از او کوهی ساخته بود. مقاوم بود در برابر تندباد مشکلات…
شاید هم راز این همه ایستادگی در این بود که این گونه فکر میکرد: آیا تلاش من، لبخند رضایت بر لبان امامم مینشاند؟