پاسخ على (ع ) به سؤ الات يهودى ، و مسلمان شدن او

پاسخ على (ع ) به سؤ الات يهودى ، و مسلمان شدن او 

آغاز خلافت عمر بن خطاب بود، جوانى يهودى كه خوش سيما و خوش ‍ لباس بود و از نوادگان هارون (وصى موسى عليه السلام ) به شمار مى آمد، به حضور عمر آمد و گفت :(آيا تو هستى داناترين اين امت به كتابشان و به امر پيامبرشان ؟).
عمر، سرش را پائين انداخت .
يهودى : با تو هستم آيا داناترين شخص اين امت ، به كتاب و نبوت پيامبرشان تو هستى ؟
عمر: براى چه اين سؤ ال را مى كنى ؟
يهودى : نزد تو آمده ام تا دين اصلى را بجويم ، زيرا در دن خود، به شك افتاده ام .
عمر: دونك هذا الشاب :(نزد اين جوان برو).
يهودى : اين جوان كيست ؟
عمر: او على بن ابيطالب ، پسر عموى رسول خدا(ص ) است ، و پدر حسن و حسين (ع ) دو فرزند رسول خدا(ص ) مى باشد، او شوهر فاطمه (س ) دختر رسول خدا(ص ) است .
يهودى به على (ع ) رو كرد و گفت : تو اين گونه هستى ؟
على : آرى .
يهودى : من مى خواهم از تو سه سؤ ال و يك سؤ ال بپرسم .
امام على (ع ) لبخندى صورى زد و فرمود: چرا نگفتى هفت سؤ ال ؟
يهودى : براى اينكه نخست سه سؤ ال مى كنم ، اگر پاسخ دادى بقيه را بعد مى پرسم و گرنه مى دانم كه در ميان شما دانشمندى وجود ندارد.
على : من از تو مى پرسم تو را به حق خدائى كه مى پرستى اگر جواب سؤ الهاى تو را دادم ، دينت را رها مى كنى و به دين من گرويده مى شودى ؟
يهودى : من به اينجا نيامده ام مگر براى همين !
على : اينك بپرس .
يهودى :1- به من بگو نخستين قطره خونى كه به زمين چكيد، چه خونى بود؟
2- و نخستين چشمه اى كه در درون زمين جارى شد، كدام چشمه بود؟
3- نخستين چيزى كه در روى زمين جنبيد چه بود؟
على (ع ) به هر سه سؤ ال او پاسخ داد.
يهودى ، سه سؤ ال ديگر خود را نيز چنين مطرح كرد:
1- محمد(ص ) در كدام بهشت است ؟
2- افرادى كه در بهشت ، همنشين محمد(ص ) هستند كيانند؟
على : اى هارونى ! محمد(ص ) داراى دوازده امام عادل است ، كه هر كس ‍ آنها را ترك كند، زيانى به آنها نرسد، و آنها از مخالفت مخالفان نمى هراسند، و در امر دين از كوههاى استوار روى زمين محكمترند.
و سكونت محمد(ص ) در بهشت خودش مى باشد و همنشيان او در بهشت ، همين داوزده امام عادل مى باشند.
يهودى : راست گفتى ، سوگند به خدائى كه جز او كسى شايسته پرستش ‍ نيست ، من اين مطالب را در كتابهاى پدرم (جدم ) هارون (وصى موسى ) ديده ام كه با دست خود نوشته ، كه عمويم موسى (ع ) آن را ديكته كرده است .
آنگاه يهودى پرسيد: آن سؤ ال ديگرم كه يك سؤ ال است اين است كه بگو: جانشين محمد(ص ) چند سال بعد از او زندگى مى كند؟
على : سى سال زندگى مى كند…سپس ضربتى به اينجا(فرق سرش ) مى رسد، و اين ريشش از خون همانجا، رنگين مى گردد.
در اين هنگام آن يهودى ، فرياد كشيد، و كمربند مخصوصش را(كه شعار يهوديان است و به كمر مى بندند) بريد و به كنار انداخت و گفت :
(گواهى دهم كه معبودى جز خداى يكتا و بى همتا نيست ، و گواهى دهم كه محمد(ص ) بنده و رسول او است ، و تو وصى او مى باشى ، سزاوار است كه تو برترى يابى و كسى بر تو برترى نگيرد و تو را بزرگ بشمرند ضعيف نشمرند).
آنگاه حضرت على (ع ) آن يهودى تازه مسلمان را به خانه خود برد، و اصول و احكام دين اسلام به او آموخت . (199)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.