گفتار پرمحتواى مردى ناشناس كنار خانه على (ع )
روز شهادت حضرت على (ع )، سراسر كوفه يكپارچه عزا شد، به طورى كه يادآور رحلت رسول اكرم (ص ) در مدينه بود، دهشت و اضطراب ،مردم را فرا گرفت ناگهان ديدند گريان و شتابان در حالى كه مى گفت : (انا لله و انا اليه راجعون به پيش آمد، مردم او را نمى شناختند (گويا حضرت خضر(ع ) بود) و فرياد مى زد: امروز رشته خلافت نبوت بريده شده ، تا به در خانه على (ع ) آمد(با سوز و گداز پر معنى و حماسه انگيزى ، خطاب به على (ع ) چنين گفت :)
خدايت رحمت كند اى ابوالحسن ! تو در گرايش به اسلام ، از همه پيشروتر، و در يقين استوارتر و ترسناكتر از همه به خدا، بيش از همه رنج كشيدى ، و از همه بيشتر از رسول خدا(ص ) پاسدارى نمودى ، امين ترين مردم در ميان اصحاب ، و بافضيلتتر، از همه بودى ، در سابقه از همه سبقت گيرنده تر، و در درجه از همه بلند مقامتر، و نزديكتر از همه به پيامبر(ص ) و در خصلتهاى انسانى از همگان به رسول خدا، شبيه تر، و در پيشگاه آن حضرت از همه شريفتر و گرامى تر بودى .
خداوند از جانب اسلام و پيامبر(ص ) و مسلمين ، به تو جزاى نيك دهد، آن هنگام كه اصحاب پيامبر(ص ) ناتوان بودند تو توانا بودى ، آن هنگام كه آنها در جبهه جنگ ، خوارى و زبونى نشان مى دادند تو مرد ميدان بودى ، و آن وقت كه آنها در جبهه جنگ ، خوارى و زبونى نشان مى دادند تو مرد ميدان بودى ، و آن وقت كه آنها سستيى كردند، تو برپا خاستى ، روش رسول خدا(ص ) را به طور جدى پى گرفتى ، آنگاه كه اصحاب پيامبر(ص ) به اين سو و آن سو رفتند، تو در جاده راست ، استوار ماندى و خليفه راستين بود، هيچگاه ضعف نشان ندادى …
تو همچون كوه بودى ، كوهى ستبر و استوار كه در برابر طوفان ، نلغزد، و چنان بودى كه پيامبر(ص ) در شاءن تو فرمود: (در رفاقت و آنچه دارد، امين ترين مردم است ) و نيز فرمود:(از لحاظ بدن ، ضعيف و در انجام امر خدا نيرومند مى باشد)…
اى كسى كه در پرتو وجودت ، راه راست روشن شد، و مسائل مشكل ، آسان گرديد، و شعله هاى آتش (فتنه ها) خاموش شد، اسلام نيرو گرفت ، و فرمان خدا آشكار گرديد، اسلام و مؤ منان از بركت وجود تو، استوار و سربلند، و بسيار گسترش يافت .
با رفتنت ، جانشينانت را در رنج و غمى جانكاه فرو بردى ، تو بزرگتر از آن هستى كه سوگ فراقت با گريه جبران گردد، مصيبت فراق تو، در آسمان بسيار بزرگ جلوه كرد، و در زمين ، انسانها را خورد نمود انا لله و انا اليه راجعون ، ما تسليم قضاى الهى هستيم ، سوگند به خدا، مسلمانان هرگز كسى را از دست ندهند كه مانند تو باشد، تو براى مؤ منان ، پناه و سنگر و كوهى سربلند و خلل ناپذير، و بر كافران شراره خشم بودى ، خدا تو را به پيامبرش برساند، و ما را در پاداش تو شريك سازد، و بعد از تو گمراه نسازد…).
آن مرد ناشناس ، همچنان ، با سوز دل سخن مى گفت ، و در طول گفتار او، همه مردم حاضر، سراپا گوش بودند و سخن او را مى شنيدند، تا اينكه سخن او تمام شد، و سخت گريست ، حاضران همه گريستند، سپس او را نديديد، به جستجويش پرداختند، پيدايش نكردند(210) (شايد خضر بود يا جبرئيل يا فرشته اى ديگر، هر كه بود، درد آشنا و رنج كشيده بود، و خلاء وجود پر بار على (ع ) را به خوبى احساس كرده بود، و با تمام وجود دريافته بود كه ديگر صداى اذان على (ع ) به گوش نمى رسد از مناجات او ندائى نمى آيد و صداى رعد آساى او در ميدان جنگ شنيده نمى شوند و…).
|