معجزه اى از امام حسن (ع )
يكى از فرزندان زبير كه به امامت امام حسن (ع ) معتقد بود، همراه آن حضرت براى انجام حج عمره به سوى مكه مى رفتند ( يا پس از عمره از مكه باز مى گشتند) در مسير راه به يكى از آبگاهها رسيدند، كنار چند درخت خرماى خشكى كه از تشنگى خشك شده بودند فرود آمدند، فرشى براى امام حسن (ع ) در زير يكى از آن درختها گستراندند، و فرش ديگرى براى فرزند زبير زير درخت ديگرى پهن كردند.
در اين هنگام زبيرى سرش را به طرف بالا برد و گفت :( اگر اين درخت خرما، داراى خرماى تازه بود و ما از آن مى خورديم بجا بود).
امام حسن (ع ) به او فرمود:مثل اينكه خرما مى خواهى ؟
او گفت : آرى .
امام حسن (ع ) دست به طرف آسمان بلند كرد و به سخنى كه فهميده نشد، دعا نمود هماندم درخت سبز گرديد و داراى برگهاى تازه و خرماهاى تازه گرديد، ساربانى كه در آنجا بود و شتران خود را به كاروانيان كرايه داده بود، وقتى كه اين منظره را ديد، گفت :(به خدا اين جادو است ).
امام حسن (ع ) به او فرمود:(واى بر تو! اين جادو نيست ، بلكه دعاى مستجاب پسر پيغمبر(ص ) مى باشد).
آنگاه بعضى از حاضران از آن درخت بالا رفتند، و هر چه خرما داشت چيدند به طورى كه براى همه حاضران كفايت نمود. (211)
|