«خودکار بیتالمال»
«خودکار بیتالمال»
شبهای جمعه #با_شهدا – ۱۵
بهش گفتم: «توی راه که برمیگردی، یه خورده کاهو و سبزی بخر!» گفت: «من سرم خیلی شلوغه؛ میترسم یادم بره. روی یه تیکه کاغذ هر چی میخوای، بنویس؛ به من بده!»
همان موقع داشت جیبش را خالی میکرد. یک دفترچه یاداشت و یک خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتمشان تا چیزهایی که میخواستم تویش بنویسم. یک دفعه به من گفت: «ننویسیها!» جا خوردم! نگاهش که کردم، به نظرم کمی عصبانی شده بود. گفتم: «مگه چی شده؟» گفت: «اون خودکاری که دستته، مال بیت الماله!» گفتم: «من که نمیخوام کتاب باهاش بنویسم. دو سه تا کلمه که بیشتر نیست.» گفت: «نه!»
یادگاران: ج ۳ (کتاب شهید مهدی باکری)، ص ۲۳
━━━━━━━━━━━━━━
«تــوحــیــد تــشــیّــع» ■ @ShiaTowhid