ويژگيهاى اسلامى و مراحل و خصال ايمان
سر چشمه طينت انسان
عبدالله بن كيسان مى گويد: به محضر امام صادق (ع ) رفتم و گفتم ، قربانت گردم : من غلام شما عبدالله بن كيسان هستم .
امام : نژادت را مى شناسم ولى خودت را نمى شناسم .
عبدالله : من در بلاد جبل (باختران ) چشم به دنيا گشودم ، و در سرزمين فارس (شيراز) بزرگ شده ام ، و به خاطر تجارت و داد و ستد، با مردم تماس دارم ، (اينك سؤ الى دارم كه مى خواهم از شما بپرسم ) گاهى با مردى معاشرت مى كنم ، و از او رفتار نيك ، و اخلاق خوب و امانت دارى مى بينم ، ولى وقتى كه در مورد مذهب او تحقيق مى كنم ، مى بينم در صف دشمنان شماست و به عكس گاهى با مرد ديگرى معاشرت مى نمايم ، مى بينم بد رفتار و بد اخلاق است و امانت دارى او كم است ، وقتى كه درباره مذهبش جستجو مى كنم ، معلوم مى شود كه شيعه است و امامت شما را پذيرفته است ، چگونگى اين وضع متفاوت را برايم بيان كنيد.
امام : اى ابن كيسان ! مگر نمى دانى كه خداوند گِلى از بهشت و گِلى از دوزخ گرفت ، و آنها را با هم آميخت ، و سپس آنها را از هم جدا كرد (مؤ منان را از گل بهشتى ، و كافران را از گل دوزخى ، پديد آورد)، بنابراين آنچه از خوش رفتارى و امانت دارى و خوش اخلاقى را كه از دشمنان ما مى بينى به خاطر تماسى است كه طينت آنها (قبل از جدا شدن گل آنها از همديگر) با طينت مؤ منان داشتند، ولى دشمنان ما سر انجام به اصل (گل دوزخ ) خود بر مى گردند (و اهل دوزخ مى شوند).
و آنچه از بى امانتى و بد اخلاقى ما در دوستان ما مى بينى به خاطر آن تماسى است كه گل آنها با گل دوزخيان داشته است ، سر انجام دوستان ما به اصل خلقت خود (گل بهشتى ) باز مى گردند، و اهل بهشت خواهند شد. (401) (يعنى زمينه دوزخى شدن دشمنان ما فراهم است ، و زمينه بهشتى شدن دوستان ما نيز فراهم است ، و سر انجام همين زمينه ، كار خود را خواهد كرد)
|