شهيد سيد يوسف کابلي

شهيد سيد يوسف کابلي

زانوي پاي سيّد يوسف بر اثر اصابت گلوله داغان شده بود. بچه ها خواستند کمکش کنند، ولي او نميپذيرفت و چون ماندن در محاصره نيروهاي دشمن (عراقي ها) خطر زيادي داشت، او از نيرو ها خواست او را به حال خود بگذارند و از محاصره خارج شوند. سر انجام با اصرار يوسف، بچه ها آنجا را ترک کردند.
سيّد تک و تنها روي رملها افتاده بود. خودش مي گفت چون ياراي راه رفتن نداشت، همانجا نقش زمين شد. در آن اثنا نوجواني 13-14ساله به بالينش مي آيد و قوطي آب ميوه اي که همراه داشته، به او ميخوراند تا حالش بهتر شود. نوجوان به او ميگويد که بايد بلند شوي و همراه من به مواضع نيرو هاي خودي بيايي.
سيّد يوسف ميگويد من قادر به حرکت نيستم، ولي نوجوان ميگويد که تو بايد بيايي به عقب، چون در مواضع ديگر به وجود تو نياز شديد است. با مساعدت و دلگرمي آن نوجوان، سيد يوسف به سختي خود را به همرزمانش که نيم ساعت پيش از او حرکت کرده بودند، ميرساند.
بعد ها او ميگفت: «من در تعجم که يک پسر بچه 14ساله چطور در آن جنگ و آتش و خون، آن طور با صلابت من را به حرکت واداشت.»

ايثار پرس
منبع
https://b2n.ir/u36400/

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.