شهيد محمد جهانشيري
درب را ميبست و نماز شب ميخواند. دير متوجه اين شدم و بايد از او درس ياد بگيرم…. يک نقاشي در يک کاغذ کوچک کشيد که در آن عکس خود را کشيد و طرفين کاغذ نوشته شهيد محمود جهانشير و اين طرف يک قبر براي خودش کشيده است و در نقاشي خود در همان قسمتي که در پهلوي او گلوله خورده بود، براي خودش يک علامت گلوله گذاشته بود. من اين نقاشي را بعد از شهادت او ديدم. بعد از آنکه شهيد شد، اين نقاشي از لابهلاي وصيتنامهاش پيدا شد.
… يک دفتر خاطرات داشت که آن را هنوز دارم و بخشي از عبارات موجود در آن به اين شرح است: «امروز دير به پدرم سلام کردم. به اين اندازه گناه کردم. امروز دير از خواب بلند شدم و به اين اندازه گناه کردم. امروز چه کردم…»
… تا زماني که ما نميآمديم و سر سفره نمينشستيم، او دست به غذا نميزد…هنگامي که ما نشسته بوديم، نميخوابيد و پايش را دراز نميکرد. روزهاي جمعه 20 تومان براي نماز جمعه ميگرفت، پياده ميرفت و اين پول را خرج فقرا ميکرد و بازميگشت.
…[بعد از شهادتش] زماني پدر شهيد درد کليه پيدا کرده بود و استراحت ميکرد. گفت شهيد جهانشيري به خوابم آمده است. در خواب روي پهلوي من دست کشيد و بهبود يافت بدون اينکه دکتر برود…»
مادر شهيد
منبع
https://b2n.ir/w72986