فسق عمار ذى كناز

فسق عمار ذى كناز

ابوالفرج الاصفهانى در شرح حال عمار ذى كناز به نقل از العمرى مى نويسد:
((
پس از هشام بن عبدالملك ، وليد بن يزيد مرا خواست و گفت : آيا شعرى از عمار ذى كناز در خاطر دارى ؟ گفتم : آرى ! قصيده اى از او در ياد دارم و آن را حفظ كرده ام . پس ، اين قصيده را خواندم كه : حبذا اءنت يا سلامة الفين حبذا…
خلاصه ، العمرى پس از ذكر قصيده مى گويد: وليد آن قدر خنديد كه به پشت افتاد و دست و پايش به تكان خوردن افتاد و دستور داد شراب آوردند و مرا به خواندن امر كرد. پس ، شروع به خواندن ابيات كردم و آنها را تكرار نمودم و او مى نوشيد و دست مى زد، تا آن كه مست شد. سپس ، دستور داد تا دو جامه و سى هزار درهم ، مرا دادند. پس از آن ، گفت : عمار چه مى كند؟
گفتم : زنده اى چون مرده است ، چشمش به كورى گراييده و بدنش ضعيف گشته و بى حركت . پس ، امر كرد ده هزار درهم به او بدهند.
گفتم : آيا اميرالمومنين را چيزى بگويم كه اگر آن را انجام دهد، ضررى در اين كار به او نمى رسد و اين كار از دنيا و هر چه در آن است براى عمار دوست داشتنى تر است .
گفت : اين كار چيست ؟
گفتم : او هميشه در ميخانه است و در حال مستى ؛ ماءموران وى را جلب مى نمايند و آنقدر مى زنند تا بدنش به شدت مجروح مى شود، ولى عادت خود را ترك نمى كند. بنويس كه متعرض او نشوند. وليد به عاملش در عراق نوشت كه هر يك از ماءموران كه او را در حالت مستى و غير آن نزد او آورند، دو حد بر او بزنند و عمار را رها كنند)).(150)

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.