مجادله با رسول الله

مجادله با رسول الله

((روزى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ، در پيش كعبه نشسته بود كه جماعتى از سران قريش ، من جمله وليد بن مغيره مخرومى ، ابوالبخترى بن هشام و ابوجهل بن هشام ، عاص بن وائل سهمى ، عبدالله بن ابى اميه مخزومى و ديگران به گرد هم آمده بودند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز مشغول قرائت قرآن بر چند نفر از اصحابش بود. مشركين با خود گفتند: مشكل محمد جدى شده و امر او بالا گرفته است ؛ بياييد او را سوال پيچ كرده ، بر او احتجاج آوريم و سخنانش را باطل كنيم و او را نزد اصحابش خوار و بى ارزش نماييم . شايد از گمراهى و تمرد و طغيانش دست بردارد و اگر كار تمام شد كه هيچ وگرنه با شمشير برنده بر او بتازيم .
ابوجهل گفت : چه كسى مى تواند با او مجادله كند؟
عبدالله بن ابى اميه مخزونى گفت : من ، آيا مرا همتايى نيك و مجادله كننده اى كافى براى او نمى دانى ؟
ابوجهل گفت : آرى !
پس ! همگى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و عبدالله بن ابى اميه مخزومى شروع به سخن كرده ، گفت : اى محمد! تو ادعاى بزرگى اظهار مى كنى و سزاوار آن رب العالمين و خالق مخلوقات نيست كه چون تويى را كه بشرى چون مايى و از آن چه ما مى خوريم مى خورى و در بازار راه مى روى ، به رسالت برگزيند… اگر تو پيامبر مى بودى همراه تو ملكى مى بود كه تو را تصديق مى كرد و ما او را مى ديديم ؛ بلكه اگر خدا مى خواست پيامبرى براى ما بفرستد، فرشته اى را مبعوث مى كرد، نه بشرى چون خودمان را.اى محمد! تو سحر شده اى بيش نبوده ، پيامبر نيستى !…
پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در جواب فرمود: اما اين كه گفتى : اگر پيامبر مى بودى ، همراه تو ملكى مى بود كه تو را تصديق مى كرد و ما او را مى ديديم و… بايد گفت كه : فرشته را نمى توان به ادراك آورد، چون او از جنسى است كه چيزى از آن آشكار نيست و اگر آن را مشاهده مى كرديد به اين وسيله كه بر قواى ديد شما افزوده مى گشت ، باز مى گفتيد: اين ملك نيست بلكه بشر است ؛ زيرا ملك فقط به صورت انسان كه بدان انس داريد بر شما ظاهر مى شود، تا سخن و خطاب و مرادش را دريابيد. در اين صورت ، چگونه صدق گفتار و حقانيت سخن او را خواهيد فهميد؟ بلكه خداوند بشرى را به رسالت برانگيخت و بر دستش ‍ معجزاتى ظاهر كرد كه طبايع بشر كه شما بر ضماير قلوبشان آگاهيد از آوردن آن معجزات ناتوانند. پس به واسطه ناتوانى از آوردن آن چه كه او آورده ، در مى يابيد كه آن ، معجزه است و اين گواهى الهى بر صدق اوست . اگر ملكى شما را ظاهر و بر دست او معجزه اى آشكار مى گشت كه بشر از آوردنش عاجز مى بود، هيچ گاه آن معجزه ، نشانى از آن نبود كه همجنسانش از آوردن چنين عملى ناتوانند، تا بتوان آن را معجزه دانست . آيا نمى بينيد كه پرواز پرندگان معجزه محسوب نمى شود، زيرا همه پرندگان پرواز مى كنند؟ ولى اگر انسانى چون پرنده پرواز كند معجزه خواهد بود. پس ، خداوند عزوجل از آن جهت كه پيامبرش را به گونه اى مبعوث فرمود تا حجت بر شما تمام شود، امر را بر شما آسان كرده است ، ولى شما امر دشوارى را مى طلبيد كه حجتى در آن نيست )).
سپس فرمود ((اما آن كه گفتى : تو سحر شده اى بيش نيستى ، آيا من مسحورم و حال آن كه مى دانيد در صحت تميز و عقل بوده ، برتر از شمايم ؟! آيا از بدو تولدم تا سن چهل سالگى ، خويى پست و عملى كه حاكى از ذلت باشد، يا دروغ و خيانت و خطابى در گفتار و سفاهتى در راءى من ديده ايد؟
آيا به گمان شما كسى مى تواند چنين مدتى ، با نيرو و قوت خود معصوم باشد؟ و يا اين كه تكيه او بر حول و قوت خداوند بوده ا ست …)).(204)

 

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.