درمان دمل و زخم متوكّل

سيماى امام جواد (ع )
درمان دمل و زخم متوكّل

شيخ مفيد مى گويد: ((ابوالقاسم ، جعفر بن محمد، برايم نقل كرد: متوكل بر اثر دمل و زخم بزرگ و عميقى بيمار شد و در شرف مرگ بود واحدى جراءت نداشت دست به زخمش بزند. مادرش نذر نمود كه اگر شفا يابد، مال بسيارى به ابوالحسن ، على بن محمد عليه السلام ببخشد.
فتح بن خاقان به متوكل گفت : كاش كسى را نزد آن مرد (امام دهم عليه السلام ) گسيل مى داشتى و از او كمك مى خواستى ! شايد نزد او چيزى باشد كه وسيله گشايش تو شود. متوكل دستور داد تا چنين كنند. كسى نزد آن حضرت فرستادند و مرض او را گفتند. آن شخص بازگشت و اين دستور را آورد كه : از پشكل گوسفند بگيرند و در گلاب حل كنند و بسايند و بر آن دمل گذارند، كه اين به اذن خدا نافع است .
چون فرستاده ، چنين گفت ، آن را به باد مسخره گرفتند و خنديدند. فتح گفت : در آزمودن آن چه او گفته است ضرورى نيست . به خدا قسم ! من در آن صلاح و سلامتى مى بينم . پس به دستور، عمل كرد و آن را بر زخم گذاشت . زخم باز شد و هر چه در آن بود خارج شد. مادر متوكل چون خبر سلامتى فرزند را شنيد، ده هزار دينار براى امام عليه السلام فرستاد و متوكل از بيمارى بهبود كامل يافت . چند روز بعد، بطحايى ، نزد متوكل از حضرت سعايت كرد كه اموال و اسلحه ها نزد اوست . متوكل به سعيد حاجب دستور داد تا شبانه به خانه آن حضرت عليه السلام حمله برد و هر چه مال و اسلحه بيابد نزد او بياورد.
سعيد حاجب مى گويد: شبانه قصد خانه آن حضرت را كردم ، و نردبانى به همراهم بردم . سر بام رفتم و در تاريكى مانده بودم كه چگونه و از كجا وارد خانه شوم . امام فرياد زد: اى سعيد! به جاى خود باش تا برايت شمع بياورند. طولى نكشيد كه شمعى آوردند و من فرود آمدم . ديدم آن حضرت ، جبه پشمينى پوشيده و كلاه پشمينى بر سر نهاده و سجاده اى از حصير برابر اوست . ترديد نكردم كه مشغول نماز بوده است .
فرمود: اين اتاقها در اختيار تو. من به همه اتاقها رفتم و بازرسى كردم و چيزى نيافتم . يك كيسه اشرفى در خانه بود كه مهر مادر متوكل ، بر سرش پديدار بود و يك كيسه ديگر هم با همان مهر موجود بود.
امام به من فرمود: اين جا نماز را هم بازرسى كن ! من آن را برداشتم كه يك شمشير غلاف كرده زير آن بود. آنها را برداشتم و نزد متوكل بردم و چون به مهر مادرش نگاه كرد، او را خواست . مادرش نزد او رفت .
يكى از خدمتكاران خاصش از گفتگوى آنان چنين مرا خبر داد كه مادرش به او گفت : در بيمارى تو چون نااميد شدم ، نذر كردم ، كه اگر شفا يابى ، از مال خود، ده هزار دينار براى او بفرستم ، و چون بهبود يافتى آنها را فرستادم و اين هم مهر من است كه بر كيسه مى باشد. سپس كيسه ديگر را گشودند و در آن چهارصد اشرفى بود. متوكل يك كيسه پر از پول ديگر نيز بر آنها افزود و به من گفت : اينها را براى او ببر و شمشيرش را نيز بدو بازگردان ! من نيز چنين كردم و خدمت امام رسيدم و از او شرم نموده ، گفتم : ورود بدون اجازه به خانه شما براى من سخت است ، ولى من ماءمورم و چاره اى ندارم . ايشان در پاسخ فرمود: و سيلعم الذين ظلموا اىّ منقلب ينقلبون (225) (226)

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.