جناب آخوند ملا حسينقلى بعد از بيست و دو سال سير و سلوك نتيجه گرفت و به مقصود رسيد و خود آن جناب گفت : در عدم وصول به مراد سخت گرفته بودم تا روزى در نجف در جايى (گويا در گوشه ايوانى ) نشسته بودم ، ديدم كبوترى بر زمين نشست و پاره نانى بسيار خشكيده را به منقار گرفت و هر چه نوك ميزد خورد نمى شد، پرواز كرد و برفت و نان را ترك گفت . پس از چندى بازگشت به سراغ آن تكه نان آمد. باز چند بار آن را نوك زد و شكسته نشد، باز برگشت و بعد از چندى آمد و بالاخره آن تكه نان را با منقارش خرد كرد و بخورد، از اين عمل كبوتر ملهم شدم كه اراده و همت مى بايد، در ديوان آن كمترين آمده است كه :
قدم اول اين مرحله خوف و رجا
|
بايد از ترك سرت برگ سفر ساز كنى
|
همت و خضر ره و بنيت در حد سوا
|
سان تثليث در انتاج نظر باز كنى (243) |
|