7 : وصيتنامه فقيه پارسا ابراهيم بن سليمان قطيفى

7 : وصيتنامه فقيه پارسا ابراهيم بن سليمان قطيفى (30)
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوند تو و ما را بر آنچه مايه خرسندى اوست ، توفيق دهاد و بر انجام دستورات خود يارى كناد! بدان مواعظ كتاب و سنت ، گوش نواز است و آثار و گفته هاى عالمان شايسته و صالحان ، در اين زمينه بس . بلكه آنچه در بعضى آثار و كتابها و يا حتى اندكى از آنها آمده ، پندگيران و وعظ پذيران را كفايت مى كند. مانند آنچه در كتاب (الغيبه ) محمدبن بابويه صدوق و كتابهاى ديگر آمده است (چه موعظ بسيار شنيدن و در حقيقت و معانى آنها تدبر نكردن ، اثر موعظه را كاهش مى دهد.) در خبر قطعى السند آمده است :
وقتى آيه اى از قرآن تلاوت مى شد، برخى از مسلمانان براى اين كه گوشهايشان به مفاهيم اسلامى ، انس و عادت پيدا كرده بود و آيه هاى عظيمه ، مكرر به گوش آنان خورده بود و نفسشان به ظاهر و الفاظ آيات عادت كرده بود، آيه هاى ربوبى و كلمات وحى ، تاثيرى در خور بر انان ننهاد، زيرا بر اثر اشباع بى رويه نفس و دلبستگى به دنيا، حجابى غليظ، فكر و چشم و دل آنان را پوشانيده بود.
با اينكه از اين مواعظ الهى و آيات قرآنى تاثير نمى پذيرند، خود را پيراسته از حجابها مى دانند، بى آنكه بفهمند، خود را مى فريبند.


نگاه كنيد به گاه نزول آيه ( وجى يومئذ بجهنم ) چگونه رسول الله آشفته شد – كه هيچ كس را ياراى سخن گفتن با او نبود، تا اينكه برادرش ‍ امام على عليه السلام بلند شد، بوسه بر سر آن بزرگوار زد و از حادثه پيش ‍ آمده ، پرسش كرد. رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود: ( جبرائيل اين آيه را آورد.)
با اينكه حبيب خدا، حضرت رسول الله صلى الله عليه و آله مى دانست كه خداوند پيامدهاى اعمال او را بخشوده و او بزرگترين شفاعتگر خلق در بين انبياء فرشتگان و رسولان در روز قيامت است .
همان طور كه در روايات تحريص بر توسل به محمد و آل او آمده است :
( همه در روز قيامت ، نيازمند عنايت و شفاعت محمد صلى الله عليه و آله و وصى بزرگوار اويند، حتى فرشتگان مقرب الهى و پيامبران مرسل .)
با اين همه ، شدت ترس پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و امام على عليه السلام از خداوند متعال مشهود است و بى نياز از توصيف . به گونه اى كه به گاه نماز از خود بى خود مى شدند و مستغرق در حق . در موقفى ، على عليه السلام را در سجده مى يابند كه ناله مى كند و مناجات خداوند، تا از نفس مى افتد. (ابودردا) مى گويد: (بر بالينش آمدم و او را حركت دادم ، بلند نشد. به نزد فاطمه (س ) همسر على عليه السلام رفتم و به او تسليت گفتم . حضرت فاطمه (س ) فرمود: هنوز اجل او فرا نرسيده است . بگو او را در چه وضعى ديدى . عرض كردم : در آل سجده ، جان به جانان تسليم كرد. فاطمه (س ) فرمود: برو اين عادت هميشگى اوست .)
وقتى آنان چنين بيم و ترسى از خدا داشتند، حال و روزگار كسى كه خدا را به دل زبان ، دست ، پا، شكم زير شكم و همه اعضا به عصيان برخاسته چه خواهد شد بود!
سفارشهايى كه براى خودم و براى تو ضرور(ى ) مى دانم ، دو گونه اند:
سفارشهاى عمومى و سفارشهاى خصوصى
1. سفارشهاى عمومى :
نخست ، تقواى الهى . معنى و حقيقت تقوا آن است كه پرواگيرى از خداوند، مثل كسى كه يقين دارد به توجه خداوند بر نعمتهايى كه در كف دارد از اوست ، و با مهرورى از همان نعمتها امورى را كه او را ناخوشايند مى آيد انجام مى دهد، حال آنكه او قادر است كه نعمتها را بگيرد و ديگرى را بهره مند سازد.
بترس از خدا، بسان كسى كه مى داند همه اعمال اهل آسمانها و زمين توان شكر نعمتهاى او را ندارد و نمى تواند با آنچه خداوند در بهشت براى بندگان مطيع و گوش به فرمان مهيا كرده ، برابرى كند. اگر در خود چنين تقوايى را نمى بينى ، با عشق الهى ، به معالجه خود پرداز، زيرا طبيعت سالم بشر، به كسى كه نسبت به او مهر ورزد – گرچه با لبخندى – علاقه مند مى شود و دوستى او را در دل جاى مى دهد.
جان خويش را وارسى كن كه ايا محبت و عشق به خدا وجودت را لبريز كرده است . اگر – معاذالله – جانب مشروب به عشق حق نيست ، در زمره مؤ منان راستين قرار ندارى ، زيرا خداى تعالى درباره مشركان فرمودن (يحبونهم كحب الله .) مشركان با اينكه شيفته خدا بودند، بتها را واسطه مى دانستند و در كنار خدا مى پرستيدند. اما مؤ منان را كسانى مى داند كه شدت عشق الهى ، جايى در قلب انان براى دلبستگى به غير او باقى نگذاشته است و به مقام حق اليقين رسيده اند.
شگفتا! انسان آن را كه پس از بدى به او شفقت مى ورزد، به خاطر محبت او دوستش مى دارد، چگونه است حال و وضعيت او نسبت به خداى مهربانى كه جز احسان به خلق خويش نكند و همو مالك جان او و متعلقات اوست . تنها پناهگاه و چاره ساز است . خدايى كه هيچ چيز و هيچ كس بى نياز از او نيست و غير او نمى تواند انسان را بى نياز كند. هر كس هر چه را بخواهد بايد از او بخواهد.
اگر اين راه هم تو را بيدار نكرد، با داروى حيا به درمانش برخيز، زيرا او در همه حال به تو احسان مى كند. و تو نيكيهاى او را به بدى پاسخ مى دهى ، و باز هم به تو مهر مى ورزد. با اينكه بدى و نافرمانى او را مى كنى ، زيرا سايه رحمت او هستى و در همه حال به تو احسان مى ورزد و نيكى مى كند و در همه اين احوال زير نظر او هستى و در محضر او گناه مى كنى . با اينكه بى نياز از توست ، ولى لطف و احسان به تو را سزاوار مى داند. شايد كه حيا كنى ، شرمساز شوى و بازگردى و اصلاح شوى .
واقعا در پيشگاه چنين كسى ، بايد شرمسار و سرافكنده بود. در قرآن كريم فرمود:
( الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكرالله و ما نزل من الحق و لا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون .(31) ): آيا زمان آن نرسيده كه مؤ منان دلهايشان به ياد خدا و در برابر حق خاشع شود و مانند كسانى نباشند كه تورات و انجيل به آنان دادند، درنگ ايشان دراز شد، تا دلهاشان سخت شد و بيشتر آنان فاسق شدند.
اگر نفس تو از اين راه متحول نشد، از تمايل سودپرستى و تجارت پيشگى او بهره گير، زيرا تجارت سود آور آن است كه تاجر به دسيسه گرفتار نشود. سود آن است كه سوداگر زيان نبيند. امانتدارى به آن است كه از كالاى به امانت گذاشته شده ، كم نگردد. وكيل خوب آن است كه بهره نيكوترى را براى موكلش به بار نشاند.
بنگر تلاش خويش را چقدر مصروف سود اندك دنيا كرده اى ، چه اندازه اوقات با ارزش خويش را در راه آن بذل كرده اى ، بى آنكه ذره اى در اين كار ترديد روا دارى و خسته شوى . اگر از اين راه هم سود نبردى و متنبه نشدى ، بدان قلب تو در عذاب و درد جانكاهى گرفتار آمده كه خداوند در كتاب خويش بدان اشارت كرده است :
( بل قلوبهم فى غمره من هذا و لهم اعمال من دون ذلك هم لها عاملون . ) : بلكه دلهاى ايشان از اين سخن ما در غفلت است و ايشان را جز اينها. كارهايى است كه انجام دادند و ناگزير ايشان عامل آن كارهايند.
نيز خداوند پس از بيان سرگذشت حضرت يوسف عليه السلام فرمود:
( و كذلك مكنا ليوسف فى الارض يتبوء منها حيث يشاء، نصيب برحمتنا من نشاء و لا نضيع اجرالمحسنين و لاجر الاخره خير للذين آمنوا و كانوا يتقون . ) : اين چنين ، فرمانروايى در زمين را براى يوسف هموار كرديم كه در هر جايى بخواهد، ماوا گيرد. ما هر كه را بخواهيم مشمول رحمت خويش مى كنيم . اجر و پاداش نيكوكاران به تمام و كمال مى دهيم . بى شك مزد آخرت براى مؤ منان و با تقوايان بهتر است .
و از سوى ديگر – در استان قارون – دو نگرش به دنيا را چنين ترسيم مى فرمايد:
( فخرج على قومه فى زينته قال الذين يريدون الحياه الدنيا يا ليت لنا مثل ما اوتى قارون انه لذو حظ عظيم . و قال الذين اوتوا العلم و الايمان و يلكم ثواب الله خير لمن آمن و عمل صالحا و لا يلقيها الا صابرون . ): قارون با زينتهاى بر خود آويخته بر قوم خويش ظاهر شد. اهل دنيا گفتند كاش ما چونان قارون ناز و نعمتى داشتيم ! او سرخوش و كامياب است . مؤ منان خردمندى به آنان گفتند: واى بر شما! مزد و پاداش الهى براى مؤ منان و شايسته كاران بهتر است ، و اين پاداش را ندهند، مگر به شكيبايان .
2 – سفارشهاى خصوصى
اوقات عمر را پاس بدار. مباد كه لحظه هاى عمر خود را ضايع كنى و به خسران گرفتار آيى . هنگامى كه كارى ندارى و فراغت حال پيدا مى كنى ، به ذكر خدا مشغول شو، زيرا ياد خدا در هر حال برابر اعمال صالح و شايسته است .
وقتى آماده نياش با معبود شدى ، درون سينه را از وسوسه ها و دل مشغوليهاى دنيا بپيراى . شرم كن از پروردگار خود، هنگامى كه از بنده اى حاجت دنيوى را مى طلبى و با تمام وجود به او روى مى آورى ، ولى به هنگام نياز به پيشگاه بى نياز، روى توبه سوى حق است و دلت جايى ديگر.گر چنين باشى ، سزاوار خشم و عذاب الهى هستى . در شب و روز از نفس خويش حساب بكش ، زيرا نفس را اگر رها كنى ، مهار گسيخته مى شود و اگر مقيد كنى رامى مى گردد. به دهانت لگام زن . كلماتى را كه در روز قيامت تو را مفيد افتد و ثبت آنها در نامه اعمالت مايه خرسندى تو گردد. بگو. از سخنانى كه شرمسارى آن روز را در پى دارد، دامن گير. روايت شده است : مردى از اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله در يكى از غزوات در ركاب آن بزرگوار شهيد مى شود، مادرش به قتلگاه مى آيد و بر بالين فرزندش ‍ مى نشيند، مى بيند كه از گرسنگى او را با دست نوازش كرد. گفت : (فرزندم ! گوارايت باد!) پيامبر اين كلمه را شنيد، فرمود، (بس كن اى مادر! او بيهوده گوى بوده است .)
بر خواندن ادعيه مواظبت كن و با زارى و تضرع دعا بخوان ، زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ( ما فتح لا حد باب دعا الا فتح الله له فيه باب اجابه .):
خداوند باب دعا را بر روى بندگان نگشود، مگر اينكه راه و باب اجابت آن دعا را نيز گشود.
در دعا براى برادران دينى خود بكوش ، زيرا آنچه را براى آنان بخواهى ، صد هزار برابر آن را خدا به تو مى دهد. ولى تضمينى در اجابت دعاى براى خود نيست . هنگامى كه عقيده فردى را درست يافتى ، كينه او را به دل مگير، زيرا گناهان او براى خدا سنگين و عظيم است . روايت شده :
( آن رجلا قال : والله لا يغفر الله لفلان ، فقال تعالى : قد غفرت ذنوبه و حبطت عمل الذى تابى على آن اغفر لعبدى ): مردى گفت : خدا فلان كس را نيامرزد! خداوند فرمود: من گناهان مرد نفرين شده را آمرزيدم و عمل آن را كه آمرزش مرا به بنده ام روا نداشت ، تباه شد.
نبايد نقص و عيب يكى از برادران دينى باعث انكار مراتب و كمالات ديگر او شود. چنان باش كه كسى را پايين تر از خويش ندانى ، زيرا به گناهان خويش واقفى و بى پايگى توجيهات خود را مى شناسى ، ولى از درون باطن ديگرى آگاه نيستى و فرجام كار بندگان بر تو پوشيده است . چه بسا گناهكارى ، نيك فرجام شود و مطيعى بد عاقبت .
مباد و صد مباد كه به رياست بر ديگران دل بندى ، گرچه اين رياست بجا و بحق باشد، چه حب رياست از بزرگترين گناهان است زيرا خداوند وقتى به پاسخگوى نسبت به رفتار خودت بسنده مى كند، چه ضرورتى دارد و زر و بال ديگران را بر عهده گيرى ؟! او نيازى ندارد كه تو متولى اداره بندگانش ‍ باشى ، بويژه اگر اين توليت از حب رياست سرچشمه گيرد.
مواظب باش خود را به اينكه اين كار براى خداست و تكليف نفريبى ! زيرا مكروه شمردن و ناخوش داشتن رياست كه به تو روى آورد، اگر براى خدا باشد، سيره صالحان بلكه معصومان عليه السلام است ، آنان كه همه سكنات ، حركات و نياتشان خدايى بوده . گر رياست به تو روى آورد و تو از رويكرد آن شادمان شدى ، دل از آن برگير و از پذيرش آن واهمه داشته باش ‍ و بر اين امر پابفشار. مباد، اين رياست را حق خويش بنگارى و از اين راه عملت را تباه سازى . اگر اين رياست زيبنده تو بوده است ، تو غير از وظيفه انجام نداده اى . اگر واقعا حق تو نباشد و تو مجبور به پذيرش آن شدى ، عمل تو مزد و پاداش دارد.
بپرهيز و بترس از تلاش براى فتوا دادن و دوستى مقام افتا و مرجعيت ، زيرا در روايت آمده :
( آن اسرع الناس الى افتحام جراثم جهنم اسرعهم الى الفتوى . ): فردى سريعتر از همه جذب جهنم مى شود و به سوى آن سرازير مى گردد، كه در فتوا شتاب كند.
بس است تو را فرموده و خطاب خدا، حبيبش رسول الله را:
( و لو تقول بعض الاقاويل لاخذناهم منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين .): اگر پيامبر، جز گفته ما سخنى مى گفت ، دست او را به سختى مى بستيم ، سپس رگ دل او را مى بريديم .
و گهر گفته ديگر خدا:
( و لا تقولوا لما تصف السنتكم الكذب هذا حلال و هذا حرام لتفتروا على الله الكذب . آن الذين يفترون على الله الكذب لا يفلحون .): آنچه پسند شماست و از توجيهات واهى سرچشمه مى گيرد، به دين نسبت ندهيد. اين بهتان بر خداست . بى شك آنانى كه به خدا دروغ مى بندند، رستگار نخواهند شد.
و قول ديگر خدا در كتاب كريم :
( قل الله اذن لكم ام على الله تفترون .): ايا خدا به شما چنين اجازه اى داده يا از پيش خود و بدون دليل آن را به خدا نسبت مى دهيد؟!
ذكرى براى خويش برگزين و در شب آن را زمزمه كن ، تا در زمره غافلان قرار نگيرى
اين وصيت من است ، نخست به خودم ، سپس به برادران دينى ام ، بويژه به تو خدا تو، ما و ديگر مؤ منان را از اين وصيت و ديگر مواعظ سود دهاد!
به حق و عظمت محمد، على ، فاطمه ، حسن و حسين ، على بن الحسين ، محمدبن على ، جعفربن محمد، موسى بن جعفر، على بن موسى الرضا، محمد بن على ، على بن محمد الجواد، حسن بن على العسگرى ، قائم آل محمد و حجت خدا بر خلق . درود پياپى خدا بر همه آنها باد! فرجام ما و شما را به آنچه رضا و خوشنودى او در آن است بدارد، چه او شايسته اين تفضلها و عنايتهاست .
سعى كن اين مواعظ را هر روز با توجه بخوانى . اگر امكان نداشت لااقل در هر هفته يك بار بر آنها مواظبت داشته باش ، زيرا تكرار اين مواعظ قلب را صيقل ميدهد، زنگار دل را مى زدايد و ياد آخرت را در دلت زنده مى كند.
بر تو باد به كتاب خدا، سنت پيامبر و پيوند و مودت با ذريه رسول الله صلوات الله عليهم اجمعين !
و اين مكتوب را نيازمند عنايت خداى منان ، ابراهيم بن سليمان به تاريخ ششم عاشوراى هفتصد و پانزده در نجف اشرف نوشت . سبحان ربك رب العزه عما يصفون و سلام على المرسلين و الحمدلله رب العالمين .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.