22 : وصيتنامه حضرت امام خمينى – رضوان الله عليه (86)
بسم الله الرحمن الرحيم
الحمدلله و الصلاه و السلام على رسول الله (ص )
وصيتى است از پدرى پير كه عمرى را به بطالت و جهالت گذرانده و اكنون به سوى سراى جاويد مى رود با دست خالى از حسنات و نامه اى سياه از سيئات ، به اميد به مغفرت الله و رجا به عفو الله است – به فرزندى جوان كه به كشاكش با مشكلات دهر و مختار در انتخاب صراط مستقيم الهى – كهخداوند به لطف بيكران خود هدايتش فرمايد – يا خداى ناخواسته انتخاب راه ديگرى – كه خداوند به رحمت خود از لغزشها محفوظش فرمايد.
و فرزندم ! كتابى را كه به تو هديه مى كنم شمه ايست از صلاه عارفين و سلوك معنوى اهل سلوك ، هر چند مثل منى عاجز است از بيان اين سفرنامه . و اعتراف مى كنم كه آنچه نوشته ام از حد الفاظ و عباراتى چند بيرون نيست ، و خود تاكنون به بارقه اى از اين شمه دست نيافتم .
پسرم ! آنچه در اين معراج است ، غايه القصواى (::نهايت ) آمال اهل معرفت است كه دست ما از آن كوتاه است – عنقا شكار كسى نشود دام بازگيرد (87)– لكن از عنايات خداوند رحمان نبايد مايوس شويم كه او – جل و علا – دستگير ضعفا و معين فقر است .
عزيزم ! كلام در سفر از خلق به حق ، و از كثرت به وحدت ، و از ناسوت به مافوق جبروت است ، تا حد فناى مطلق كه در سجده اول حاصل شود، و فنا از فنا كه پس از صحو، در سجده دوم حاصل گردد. و اين تمام قوس وجود است من الله و الى الله و در اين حال ، ساجد و مسجودى و عابد و معبودى در كار نيست . هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن . (88)
پسرم ! آنچه در درجه اول به تو وصيت مى كنم آن است كه انكار مقامات اهل معرفت نكنى ، كه اين شيوه جهال است و از معاشرت با منكرين مقامات اوليا بپرهيزى ، كه اينان قطاع طريق حق هستند
فرزندم ! از خودخواهى و خودبينى به در آى كه اين ارث شيطان است كه به واسطه خودبينى و خودخواهى از امر خداى تعالى به خضوع براى ولى و صفى او جل و علا سرباز زد. و بدان كه تمام گرفتاريهاى بنى آدم از اين ارث شيطانى است كه اصول فتنه است و شايد ايه شريفه و قاتلوهم حتى لا تكون فتنه و يكون الدين لله (89)در بعض مراحل آن ، اشاره به جهاد اكبر و مقاتله با ريشه فتنه كه شيطان بزرگ و جنود آن – كه در تمام اعمارق قلوب انسانها شاخه و ريشه دارد، باشد، و هر كس براى رفع فتنه از درون و برون خويش بايد مجاهده نمايد، و اين جهاد است كه اگر به پيروزى رسيد، همه چيز و همه كس اصلاح مى شود. پسرم ! سعى كن كه به اين پيروزى دست يابى ، يا دستكم به بعض مراحل آن .. همت كن و از هواهاى نفسانيه – كه حد و حصر ندارد بكاه ، و از خداى متعال جل و علا استمداد كن – كه بى مدد او كس به جايى نرسد و نماز – اين معراج عارفان و سفر عاشقان – راه وصول به اين مقصد است ، و اگر توفيق يابى و يابيم به تحقق يك ركعت آن و مشاهده انوار مكنون در آن و اسرار مرموز آن – ولو به قدر طاقت خويش – شمه اى مقصد و مقصود اولياى خدا را استشمام نموديم ، و دورنمايى از صلاه معراج سيد انبيا و عرفا – عليه و عليهم و على آله الصلاه و السلام – را مشاهده كرديم كه خداوند منان ما و شما را به اين نعمت بزرگ منت نهد. راه بس است ، يعنى دور است و بسيار خطرناك و محتاج به زاد و راحله فراوان ، و زاد مثل من ، يا هيچ ، يا بسيار اندك است ، مگر لطف دوست جل و علا شامل و دستگيرى كند.
عزيزم ! از جوانى به اندازه اى كه باقى است استفاده كن ، كه در پيرى همه چيز از دست مى رود، حتى تتوجه به آخرت و خداى تعالى . از مكايد بزرگ شيطان و نفس اماره آن است كه جوانان را وعده صلاح و اصلاح در زمان پيرى مى دهد تا جوانى با غفلت از دست برود، و به پيران وعده طول عمر مى دهد، و تا لحظه آخر با وعده هاى پوچ ، انسان را از ذكر خدا و اخلاص براى او باز مى دارد تا مرگ برسد و در آن حال ايمان را – اگر تا آن وقت نگرفته باشد – مى گيرد، پس در جوانى كه قدرت بيشتر دارى ، به مجاهدت بر خيز، و از غير دوست جل و علا بگريز، و پيوند خود را هر چه بيشتر – اگر پيوندى دارى – محكمتر كن و اگر خداى نخواسته ندارى ، تحصيل كن ، و در تقويتش همت گمار، كه هيچ موجودى جز او جل و علا سزاوار پيوند نيست و پيوند با اولياى او اگر براى پيوند به او نباشد، حيله شيطانى است كه از هر طريق سد راه حق كند هيچ گاه به خود و عمل خود به چشم رضا منگر كه اولياى خلص چنين بودن و خود را لاشى مى ديدند، و گاهى حسنات خود را از سيئات مى شمردند. پسرم ! هر چه مقام معرفت بالا رود، احساس ناچيزى غير او – جل و علا – بيشتر شود.
در نماز – اين مرقاه وصول الى الله – پس از هر ستايش تكبيرى وارد است ، چنانكه در دخول آن تكبيراست ، كه اشاره به بزرگتر بودن از ستايش است ، ولو اعظم آن كه نماز است و پس از خروج ، تكبيرات است كه بزرگتر بودن او را از توصيف ذات و صفات و افعال مى رساند. چه مى گويم ؟ كى توصيف كند؟! و چه توصيف كند؟! و با چه زبان و چه بيان توصيف كند؟! كه تمام عالم ، از اعلى مراتب وجود تا اسفل سافلين ، هيچ كس و هر چه هست ، اوست ، و هيچ (::كسى كه هيچ است ) از هستى مطلق چه تواند گفت ؟ و اگر نبود امر خداى تعالى و اجازه او – جل و علا – شايد هيچ يك از اوليا سخنى از اوست لا غير، و كس نتواند از ذكر او سرپيچى كند كه هر ذكر، ذكر اوست و قضى ربك الا تعبدوا الا اياه (90)اياك نعبد و اياك نستعين (91)كه شايد از لسان حق خطاب به همه موجودات است .
و ان من شى الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم (92) اين نيز به لسان كثرت است ، وگرنه او حمد است و حامد است و محمود، ان ربك يصلى (93)، الله نور السموات و الارض . (94)
پسرم ! ما كه عاجز از شكر او و نعمتهاى بى منتهاى اوييم ، پس هر چه بهتر كه از خدمت به ندگان او غفلت نكنيم – كه خدمت به آنان خدمت به حق است – چه كه همه از اويند. هيچ گاه در خدمت به خلق الله وجود را طلبكار مدان كه آنان بحق منت بر ما دارند – كه وسيله خدمت به او جل و علا هستند – و در خدمت به آنان دنبال كسب شهرت و محبوبيت مباش كه اين خود حيله شيطان است كه ما را در كام خود فرو برد، و در خدمت به بندگان خدا آنچه براى آنان پر نفعتر است ، انتخاب كن ، نه آنچه براى خود يا دوستان خود، كه اين علامت صدق به پيشگاه مقدس او جل و علاست .
پسر عزيزم ! خداوند حاضر است و عالم محضر اوست ، و صفحه نفس ماها يكى از نامهاى اعمالمان . سعى كن هر شغل و عمل كه تو را به او نزديكتر كند انتخاب كن كه آن رضاى او جل و علاست . در دل به من اشكال مكن كه اگر صادقى ، چرا خود چنين نيستى ، كه من خود مى دانم كه به هيچ يك از صفات اهل دل موصوف نيستم ، و خوف آن دارم كه اين قلم شكسته ، در خدمت ابليس و نفس خبيث باشد، و فردا از من مواخذه شود، لكن اصل مطالب حق است ، اگر چه به قلم ثل منى كه از خصلتهاى شيطانى دور نيستم . و به خداى تعالى در اين نفسهاى آخر پناه مى برم و از اولياى او جل و علا اميد دستگيرى و شفاعت دارم . بارالها! تو خود از اين پير ناتوان و احمد جوان دستگيرى كن ! و عاقبت ما را ختم به خير فرما! و با رحمت واسعه خود ما را به بارگاه جلال وجمال خود راهى ده .
و السلام على من اتبع الهدى
شب 15 ربيع المولود 1407
روح الله موسوى خمينى