وصيتنامه حضرت امام خمينى قدس سره به حاج احمد آقا خمينى رحمه الله

23 : وصيتنامه حضرت امام خمينى قدس سره به حاج احمد آقا خمينى رحمه الله (95)
… پسرم ! از من گذشته است ، يشيب ابن آدم و يشيب فيه خصلتان الحرص و طول الامل ليكن تو نعمت جوانى دارى و قدرت اراده ، اميد است بتوانى راهيى طرق صالحان باشى . آنچه گفتم بدان معنا نيست كه خود را از خدمت به جامعه كنار كشى و گوشه گير و كل (::سربار) بر خلق الله باشى ، كاين صفات جاهلان متسنك است يا درويشان دكاندار. سيره انبياى عظام – صلى الله على نبينا و عليهم اجمعين – و ائمه اطهار (ع ) كه سر آمد عارفان بالله و رستگاران از هر قيد بند و وابستگان به ساحت الهى در قيام به همه قوا عليه حكومتهاى طاغوتى و فرعونهايزمان بوده و در اجراى عدالت بر جهان رنجها برده و كوششها كرده اند، به ما درسها مى دهد، و اگر چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم راه گشايمان خواهد بود، من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم .


پسرم ! نه گوشه گيرى صوفيانه ، دليل پيوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت ، شاهد گسستن از حق . ميزان در اعمال ، انگيزه هاى آنهاست . چه بسا عابد و زاهدى كه گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر به آنچه مناسب اوست چون خود بينى و خود خواهى و غرور و عجب و بزرگ و تحقير خلق الله و شرك خفى و امثال آنها، او را از حق ، دور و به شرك مى كشاند. و چه بسا متصدى امور حكومت كه به انگيزه الهى و قرب حق نايل مى شود، چون داوود نبى و سليمان پيامبر (ع )و بالاتر و والاتر چون نبى اكرم (ص ) و خليفه بر حقش على بن ابيطالب (ع )و چون حضرت مهدى – ارواحنا لمقدمه الفداء – در عصر حكومت جهانيش . پس ‍ ميزان عرفان و حرمان ، انگيزه است . هر قدر انگيزه هها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب (::موانع ) حتى حجب نور وارسته تر، به مبدا نور وابسته تر، تا آنجا كه سخن از وابستگى نيز كفر است . پسرم ! از زير بار مسووليت انسانى – كه خدامت به حق در صورت خدمت به خلق است – شانه خالى مكن ، كه تاخت و تاز شيطان در اين ميدان ، كمتر از ميدان تاخت و تاز در بين مسوولين و دست اندكاران نيست ، و دست و پاى و براى به دست آوردن مقام – هر چه باشد – چه مقام معنوى ، چه مادى ، مزن ، بعد از آنكه مى خواهم به معارف الهى نزديك شوم يا خدمت به عبادالله نمايم ، كه توجه به آن شيطان است ، چه رسد كه كوشش براى بدست آوردن آن . يكتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو، با تمام بپذير و در آن خط سير نما: قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى
پسرم ! سوره مباركه حشر را مطالعه كن ، كه گنجينه هايى از معارف و تربيت در آن است و ارزش دارد كه انسان يك عمر در آنها تفكر كند و از آنها به مدد الهى توشه ها بردارد، خصوصا ايا اواخر آن ، از آن جا كه فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا لله ان الله خبير بما تعملون .
پسرم ! گاهى مى بينم از تهمتهاى ناروا و شايعه پراكنيهاى دروغين اظهار ناراحتى و نگرانى مى كنى ، اولا بايد بگويم تازنده هستى و حركت مى كنى و تو را منشا تاثيرى بدانند، انتقاد و تهمت و شايعه سازى عليه تو اجتناب ناپذير است ، عقدهها زياد و توقعات روز افزون و حسادتها فراوان است . آن كسى كه فعاليت دارد گرچه صد در صد براى خدا باشد از گزند بد خواهان نمى تواند به دور باشد. من خود يك عالم بزرگوار متقى را كه به رياست جزيى نرسيده بود (مى شناسم كه ) براى او جز خير به حسب نوع نمى گفتن و تقريبا مورد تسالم اهل علم و ديگران بود، به محض آنكه توجه نفوس به او شد و شخصيت دنيوى ولو ناچيز نسبت به مقامش پيدا كرد، مورد تهمت و اذيت (واقع ) شد و حسادتها و عقده ها به جوش آمد و تا در قيد حياتبود اين مسائل نيز بود.
و ثانيا بايد بدانيد كه ايمان به وحدت الله و وحدت معبود و وحدت موثر. آن چنان كه بايد و شايد به قلبت نرسيده ، كوشش كن كلمه توحيد را كه بزرگترين كلمه است و والاترين جمله است از عقلت به قلبت برسانى ، كه عقل همان اعتقاد جازم برهانى است و اين حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلب نرسد، فايده و اثرش ناچيز است . چه بسا بعضى از همين اصحاب برهان عقلى و استدلال فلسفى بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث مى باشند پاى استدلاليان چوبين بودو آن گاه اين قدم برهانى و عقلى تبديل به قدم روحانى وايمانى مى شود كه از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب باور كند آنچه استدلال اثبات عقلى باور كرده (است )
پسرم ! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپارى و موثرى را جز او ندانيت مگر نه عامه مسلمانان ، متعبد، شبانه روزى چندين مرتبه نماز مى خوانند و نماز سرشار از توحيد و معارف الهى است و شبانه روزى چندين مرتبه ايانك نعبد واياك نستعين ميگويند و عبادت واعانت را خاص خدا – در بيان – مى كنند؟! عولى جز مؤ منان بحق و خاصان خدا، ديگران براى هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند كرنش مى كنند و گاهى از آنچه براى معبود مى كنند، و از هر كس استمداد مى نمايند و استعانت مى جويند و به هر حشيش براى رسيدن به آمال شيطانى تشث مى نمايند و غفلت از قدرت حق دارند.
پسرم ! براى ماها كه از قافله ابرار عقب هستيم يك نكته دلپذير است و آن چيزى است كه به نظر من شايد در ساختن انسان كهدر صدد خود ساختن است ، دخيل است . بايد توجه كنى كه منشا خوشامد ما از مدح و ثناها و بد آمدنمان از انتقاد و شايع افكنى ها حب نفس است . كه از بزرگترين دام ابليس لعين است . ماها ميل داريم كه ديگران ثناگوى ما باشند، گرچه براى ما افعال ناشايسته وخوبيهاى خيالى را صد چندان جلوه دهند، و درهاى انتقاد – گرچه بحق – براى ما بسته باشند يا به صورت ثناگويى در آيد از عيب جوييها. نه براى آنكه بنا حق است ، افسرده مى شويم ، و از مدح و ثناها نه براى ان كه بحق است فرحناك مى گرديم ، بلكه براى آنكه عيب من است و مدح من نيست ، كه در اينجا و آنجا و همه جا در ما حاكم است . اگر بخواهى صحت اين امر را دريابى ، اگر خصوصا آنها كه همپالكى تو هستند صادر شود و مداحان به مدح او برخيزند، براى تو ناگوار است و بالاتر آنكه اگر عيوب او را به صورت مداحى در آورند، در اين صورت يقين بدان كه دست شيطان و نفس بدتر از او در كار است .
پسرم ! چه خوب است به خود تلقين كنى و به باور خود بباورى يك واقعيت را، كه مدح مداحان و ثناى ثناگويان چه بسا كه انسان ره به هلاكت برساند و از تهذيب دور سازد و تاثير سو ثناى جميل در نفس آلوده ما، مايه بدبختيها و دور افتادگى ها از پيشگاه مقدس حق جل و علا براى ما ضعفا النفوس ‍ خواهد بود و شايد عيبجويى ها و شايعه پراكنى ها براى علاج معايب نفسانى ما سودمند باشد، كه هست ، همچون عمل جراحى دردناكى كه موجب سلامت مريض مى شود. آنان كه با ثناهاى خود ما را از جوار حق دور مى كنند، دوستانى هستند كه با دوستى خود با ما دشمنى مى كنند، و آنان كه (مى ) پندارند با عيب گويى و فحاشى و شايعه سازى به ما دشمنى مى كنند، دشمنانى هستند كه با عمل خود، ما را اگر لايق باشيم ، اصلاح مى كنند، و در صورت دشمنى به ما دوستى مى نمايند. من و تو اگر اين حقيقت را باور كنيم و حيله هاى شيطانى و نفسانى بگذراند واقعيت را آن طور كه هستند ببينيم ، آن گاه از مدح مداحان و ثناى ثناگويان آن طور پريشان مى شويم كه امروز از عيبجويى دشمنان و شايعه سازى بد خواهان ، و از عيبجويى آن گونه استقبال مى كنيم كه امروز از مداحى ها و ياوره گويى هاى ثناخوانان . اگر آنچه ذكر شده ، به قلبت برسد، از ناملايمات و دروغ پردازيها ناراحت نمى شوى و آرامش قلب پيدا مى كنى ، كه ناراحتى اكثرا از خودخواهى است . خداوند همه ما را از آن ، نجات مرحمت فرمايد.
پسرم ! گناهان را، هر چه كوچك به نظرت باشند، سبك مشمار، انظر الى من عصيت : بنگر چه كسى را نافرمانى كردى ، و با اين نظر، همه گناهان ، بزرگ و كبيره است . به هيچ چيز مغرور مشو و خداى تبارك و تعالى را كه همه آنها موازين الهى دارد و ما از آنها بى خبريم .
مطالعه در ادعيه معصومين (ع ) و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او سرلوحه افكار و رفتارت باشد. هواهاى نفسانى و شيطانى نفس اماره ما را به غرور وا مى دارد و از اين راه به هلاكت مى كشاند.
پسرم ! هيچ گاه دنبال تحصيل دنيا – اگر چه حلال او باشد – مباش ، كه حب دنيا – گرچه حلالش باشد – راس خطاياست ، چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياى حرام مى كشد. تو جوانى و با قدرت جوانى كه حق داده است ، مى توانى اولين قدم انحراف را قطع كنى و نگذارى به قدمهاى ديگر كشيده شوى ، كه هر قدمى ، قدمهايى در پى دارد و هر گناهى – گرچه كوچك – به گناهان بزرگ و بزرگتر انسان رامى كشد، به طورى كه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسان ناچيز آيد، بلكه گاهى اشخاص به ارتكاب بعضى كبائر به يكديگر فخر مى كنند و گاهى معروف منكر مى گردد. من از خداوند متعال – جل اسمه – مسالت مى كنم كه چشم دل تو را به جمال جميل خود روشن فرمايد و حجابها را از پيش چشمت بردارد و از قيود شيطانى و انسانى نجاتت دهد، تا همچون پدرت پس از گذشت ايام جوانى – به فرا رسيدن كهولت برگذشته خويش تاءسف نخورى و دل را به حق پيوند دهى كه از هيچ پيشامد وحشتناك نشوى و از ديگران دل ، وارسته كنى تا از شرك خفى و اخفى خود را برهانى ، دنباله اين ايات تا آخر سوره ، مسائل بس ‍ شيواست كه اينجانب را حال و مجال نيست كه به آنها بپردازم .
بار الها! احمد را نزد خود، محمود و فاطى را مفطوم و حسن را احسن فرما! و ياسر را به يسر برسان ! و اين خانواده منتسب به اهل بيت عصمت (ع ) را با عنايات خاصه خود تربيت كن ! و از شر شياطين درونى و بيرونى حفظ فرما!
و سعادت در اين راه به آنان عطا فرما!
و آخر وصيت من آن است كه در خدمت به ارحام خصوصا مادرت كه به ما حقها دارد، كوشش كن و رضاى آنان را به دست آور و الحمدلله اولا و آخرا و الصلاه على رسول الله و آله الاطهار و العن على اعدائهم . به تاريخ 17 شوال هزار و چهارصد و چهار، 26 تير 63 روح الله الموسوى الخمينى .

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.