24 : دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى

24 : دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى (96)
طريق سير در اين راه – پس از بيعت با شيخ آگاه و ولى خدا كه از مقام فنا گذشته و به مقام بقاء بالله رسيده و بر مصالح و مفاسد و منجيات و مهلكات مطلع است و مى تواند زمام امور تربيت سالك را در دست گيرد و او را به كعبه مقصود رهنمود گردد – همانا ذكر و فكر و تضرع و ابتهال به درگاه خداوند قاضى الحاجات است و البته سفر او در اين منازل به امورى چند بستگى دارد كه بايد تمامى آنها به نحو احسن و اكمل رعايت شود
اول : ترك عادات و رسوم و تعارفات
و دور انداختن امور اعتباريه كه سالك را از طى طريق منع مى كند. و منظور آنست كه سالك به طور اعتدال در بين مردم زندگى نمايد. چه ، دسته اى از مردم پيوسته غرق در مراسم اجتماعيه بوده و فكر و ذكر آنها دوستيابى بوده و براى حفظ شخصيت خود از هر گونه آداب و رفت و آمدهاى مضر يا بى فايده دريغ نمى كنند و صرفا بر اساس عادت و حفظ آبروى ظاهرى اعتبارى ، خود را به تكلف مى اندازند و چه بسا به ناراحتى هاى سخت دچار مى شوند و براى حفظ حاشيه از متن زندگى به عقب مى روند و تحسين و تقبيح عامه مردم را كه توده عوام هستند، ميزان و معيار قرار داده ، حيات و عمر خود را بر اين معيار در معرض تلف قرار مى دهند و كشتى وجودشان دستخوش امواج متلاطم رسوم و عادت اجتماعيه شده ، هر جا امواج آداب و اخلاقيات عمومى حركت كن ، به دنبال آن روان مى گردند. اين دسته از مردم در برابر اجتماع اراده اى از خود نداشته ، تبع (::پيرو) محض مى باشند. در مقابل اين دسته سلسله اى از مردم هستند كه از جماعت كنار مى روند و هرگونه عادت و ادب اجتماعى را ترك كرده ، خويشتن را عارى از مزاياى اجتماع نموده اند. با مردم مراوده و معاشرت ندارند و در كنج خلوت آرميده اند، به طورى كه انگشت نماى مردم شده و به عنوان گوشه نشينى اشتهار يافته اند.
سالك براى آنكه بتواند به مقصد نائل گردد، بايد مشى معتدلى بين رويه اين دو گروه اختيار نمايد و از افراط و تفريط بپرهيزد و در صراط مستقيم حركت كند. و اين معنى حاصل نمى شود مگر آنكه معاشرت و مراوده را با مردم تا آن مقدار كه ضرورى اجتماعى است رعايت كند.
دوم : عزم
همين كه سالك قدم در ميدان مجاهده نهاد، حوادثى سخت و ناملايماتى از طرف مردم و آشنايان كه صرفا غير از هواى نفس و خواسته هاى اجتماعى مقصدى ندارند، متوجه ندارند، متوجه او مى شود و با زبان و عمل او را سرزنش نموده و مى خواهند از رويه و مقصدش دور كنند، و از فى الجمله تنافرى كه بين او و آنان در برنامه زندگى پيدا شده ، سخت در هراس بوده و به هر و وسيله مى كوشند تا سالك تازه به راه افتاده را با تازيانه ملامت و سرزنش از راه انداخته و قدمهاى او را خرد كنند و و همچنين در هر منزل از منازل سفر البته مشكله اى تازه براى سالك پيش خواهد آمد كه بدون صبر و عزم ، دفع آنها محال به نظر مى رسد.
سالك بايد به حول و قوه خدا چنان عزمى داشته باشد تا در برابر همه اين مشاكل ايستادگى نمايد و با حربه صبر و توكل همه آنها را نابود سازد و با توجه به عظمت مقصد از اين بادهاى مخوف كه عائق و مانع راه خدا هستند، نهراسد و به هيچ وجه به خود بيمى راه ندهد و على الله فليتوكل المنومنون ، (97) و على الله فليتوكل المتوكلون . (98)
سوم : رفق و مدارا
و از اين اهم امورى است كه بايد سالك الى الله آن را رعايت كند، چه ، اندك غفلتى در اين امر سبب مى گردد كه علاوه بر آنكه سالك از ترقى و سير باز مى ماند، بلكه براى هميشه بكلى از سفر ممنوع خواهد شد . سالك در ابتداى سفر در خود شور و شوقى زايد بر مقدار مترقب مى يابد و يا در بين سفر هنگام ظهور تجليات صوريه جماليه ، عشق و شور وافرى در خود حس ‍ مى كند و در اثر آنها تصميم مى گيرد اعمال كثيره عباديه اى را به جاى آورد، لهذا اكثر اوقات خود را صرف دعا و ندبه مى نمايد، به هر عمل دست مى زند و از هر كس كلمه اى مى آموزد و از هر غذاى روحانى لقمه اى بر مى دارد. اين طرز عمل علاوه بر آنكه مفيد نيست (بلكه ) زيان آور است ، چون در اثر تحميل اعمال گران بر نفس ناگهان در اثر فشارى كه بر نفس وارد شده ، نفس عكس العمل نشان داده و عقب زده و بدون گرفتن نتيجه ، سالك از همه كارها مى ماند و ديگر در خود ميل و رغبتى براى اتيان جزيى ترين جز از مستحبات احساس نمى كند، و بناء عليهذا سالك بايد وقتى مشغول به عبادت مى شود با آنكه هنوز ميل و رغبت دارد، دست از عمل بكشد تا ميل و رغبت به عبادت در او باقى مانده ، هميشه خود را تشنه عبادت ببيند. مثل سالك در به به جا آوردن عبادات ، مانند شخصى است كه مى خواهد غذا تناول كند، اولا بايد غذايى را انتخاب كند كه مساعد با مزاج او باشدا و ثانيا قبل از اينكه سير شود، دست از خوردن باز دارد تا پيوسته ميل و رغبت در او باقى باشد.
چهارم : وفا
و آن عبارتست از انكه آنچه را كه از آن توبه نموده ، ديگر مرتكب نگردد، و آنچه را كه عده كرده به جا آورد، از به جا آوردن آن دريغ نكند، و آنچه را كه با شيخ آگاه و مربى را حق ، مواعده و معاهده نموده تا اخرالامر بدان وفا كند.
پنجم : ثبات و دوام
سالك بايد به واسطه اعمال مترتبه و مداوم خود، آن صورت ملكوتيه مجرده را در نفس خود تثبيت كند تا از حال به مقام ملكه ارتقا يابد. سالك بايد به واسطه تكرار هر عملى حظ روحانى و ايمان خود را از آن عمل دريافت كند و تا اين معنى براى او حاصل نشود دست از عمل باز ندارد. و آن جنبه ملكوتى ثابت عمل وقتى حاصل مى گردد كه سالك به طور ثبات و دوام به عمل اشتغال ورزد تا اثرات ثابته اعمال فانيه خارجيه در صقع (::گوشه ) نفس رسوخ پيدا كند و متحجر گردد و ديگر پس از تثبيت و استقرار قابل رفع نباشد.
پس سالك بايد سعى كند عملى را كه مطابق استعداد اوست ، انتخاب كند و اگر احيانا ثبات و دوام آن را عازم نيست ، اختيار ننمايد، زيرا در صورت متاركه عمخل ، حقيقت و واقعيت عمل به مخاصمه بر مى خيزد و آثار خود را بالمره جمع نموده و با خود مى برد، و در نتيجه آثارى ضد آثار عمل در نفس پديد مى آيد – نعوذ بالله
معنى مخاصمه آنست كه چون سالك آن عمل را ترك گفت ،
حقيقت آن عمل به طور عكس العمل از سالك دورى مى جويد و آثار و خصوصيات خود را نيز با خود مى برد، و چون آن عمل ، عمل نورانى و خير بوده است ، چون ناحيه نفس از آن اثار نورانى خالى گردد، ناگزير آثار ضد آن از ضلمت و تيرگى و شرور جايگزين آن خواهد شد.
ششم : مراقبه
و آن عبارتست از آنكه سالك در جميع احوال مراقب و مواظب باشد تا از آنچه وظيفه اوست تخطى ننمايد و از آنچه بر آن عازم شده ، تخلف نكند.
مراقبه معناى عامى است و به اختلاف مقامات و درجات و منازل سالك تفاوت مى كند. در ابتداى امر سلوك ، مراقبه عبارتست از آنكه از آنچه به درد دين و دنياى او نمى خورد، اجتناب كند… و سعى كند تا خلاف رضاى خدا در قول و فعل از او صادر نگردد، ولى كم كم اين مراقبه شدت يافته و درجه به درجه بالا مى رود. گاهى مراقبه عبارتست از توجه به سكوت خود و گاهى به نفس خود و گاهى به بالاتر از آن – از مراتب حقيقت از اسماء و صفات كليه الهيه .
بايد دانست كه مراقبت از اهم شرايط سلوك است ، و مشايخ عظام را در آن تاكيداتى است و بسيارى آن را از لوازم حتميه سير و سلوك شمرده اند، چه آن به منزله حجر اساسى است ، و ذكر و فكر و ساير شرايط بر آن حجر بنا نهاده مى شود، لذاتا مراقبه صورت نگيرد، ذكر و فكر بدون اثر خواهدبود.
هفتم : محاسبه
و آن عبارتست از اينكه وقت معينى ار در شبانه روز براى خود معين كند و در آن وقت به تمام كارهاى شبانه روز خود رسيدگى بنمايد. و اشاره به آن است آنچه حضرت موسى بن جعفر (ع ) فرموده است كه :
ليس منا من لم يحاسب نفسه كل يوم مره و جنان كه در محاسبه براى سالك چنين ظاهر شده كه از وظايف خود تخلف نموده است ، بايد استغفار كند و در صورت عدم تخلف ، شكر حضرت بارى تعالى شانه را به جاى آورد.
هشتم : مواخذه
و آن عبارتست از اينكه سالك پس از مشاهده خيانت ، در مقام تاديب نفس ‍ خود بر آمده و او را به نحوى كه خود مقتضى داند، تاديب و تنبيه كند.
نهم : مسارعت
يعنى در آنچه بر آن عزم نموده ، مسارعت كند، چون در اين راه آفاتياست و براى سالك در هر مقام متناسب – با حال او – مانعى پديد مى گردد. سالك بايد بسيار زرنگ و باهوش باشد و قبل از آنكه مانعى بدو دست يابد و دامان او را آلوده كند، وظيفه خود را انجام دهد و در اين راه وصول به مقصد دقيقه اى فروگذار نكند.
دهم : ارادت
و آن ارادت است به صاحب شريعت و خلفاى حقه بزرگوار آن . و در اين ارادت چنان بايد خود را خالص كند كه هيچ غشى در آن نباشد. و بايد در اين مرحله به سرحد كمال برسد، زيرا ارادت را در تاثير اعمال مدخليتى عظيم است و هر چند ارادت بيشتر و بهتر شود، اثر اعمال در نفس سالك راسختر و نيكوتر خواهد بود.
و چون تمام موجودات مخلوقات خدا هستند، سالك بايد به همه آنها محبت كند و هر يك را در مرتبه و درجه خود بشمارد.
يازدهم : ادب نگاهداشتن
نسبت به جناب مقدس حضرت رب العزة و خلفاى او. و اين معنى با ارادت و محبت كه قبلا ذكر شد، فرق دارد؛ چه معناى ادب عبارت است از توجه به خود كه مبادا از حريم خود تجاوز شده باشد و آنچه خلاف مقتضاى عبوديت است ، از او سرزند؛ زيرا كه ممكن در برابر واجب حد و حريم دارد و لازمه حفظ اين ادب ، رعايت مقتضيات عالم كثرت است ، ولى ارادت و محبت انجذاب است به حضرت احديت و لازمه اش توجه به وحدت است .
مرتبه كامل از ادب آنست كه سالك در همه احوال ، خود را در محضر حق – سبحانه و تعالى – حاضر دانسته و در حال تكلم و سكوت ، در خوردن و خوابيدن ، در سكوت و حركت و بالاخره در تمام حالات و سكنات و حركات ، ادب را ملحوظ دارد. و اگر سالك پيوسته توجه به اسما و صفات الهى داشته باشد، قهرا ادب و كوچكى بر او مشهود خواهد شد.
دوازدهم : نيت
و آن عبارتست از آنكه سالك منظورى در سلوك نداشته باشد، جز نفس ‍ سلوك و فنا در ذات احديت . بنابراين بايد سالك سيرش خالص باشد.
سيزدهم : صمت
و آن بر دو قسم است : سكوت عام و مضاف ، و سكوت خاص و مطلق . سكوت عام و مضاف عبارتست از حفظ لسان از تكلم به قدر زائد بر ضرورت با مردمان . بلكه سالك بايد اكتفا كند به قدر ضرورت و به اقل ما يمكن ، و اين صمت در همه دوران سلوك و در تمام اوقات لازم است ، بلكه مى توان گفت مطلقا ممدوح است . واشاره همين صمت است قوله (ع ):
ان شيعتنا الخرس (99) و نيز آنچه در مصباح الشريعه از حضرت صادق (ع ) نقل شده است كه :
الصمت شعار المحبين ، و فيه رضا الرب ، و هو من اخلاق الانبياء و شعار الاصفياء. (100)
و در حديث بزنطى است از حضرت رضا عليه السلام .
الصمت باب من ابواب الحكمه ، و انه دليل عى كل خير. (101)
قسم دوم ، كه سكوت خاص و مطلق است ، عبارتسست از: حفظ لسان از تكلم با ناس در حين اشتغال به اذكار كلاميه ، ودر غير آن غير مستحسن است .
چهارهم : جوع و كم خورى
به اندازه اى كه باعث بر ضعف نگردد و احوال را مشوش ندارد. قال الصادبق (ع ):
الجوع ادام المومن ، و غذاء الروح ، و طعام القلب . (102)
زيرا گرسنگى وجب سبكى و نورانيت نفس مى گردد و فكر در حتل گرسنگى مى تواند به طيران در آيد. غذاى زياد خوردن و سير بودن ، نفس را ملول و خسته و سنگين مى كند و از سير در اسمان معرفت باز مى دارد.
پانزدهم : خلوت
وآن بر دو گونه است : خلوت عام و خلوت خاص
خلوت عام عبارتست از كناره گيرى و عزلت از غير اهل الله – خصوصا از صاحبان عقول ضعيفه از عوام مردم مگر به قدر ضرورت – و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحيوه الدنيا. (103)
و اما خلوت خاص عبارتست ا دورى از جميع مردم . و اگر چه آن در همه عبادات و اذكار خالى از فضيلت نيست و ليكن در طايفه اى از اذكار كلاميه ، بلكه در جميع آنها در نزد مشايخ راه ، شرط است .
شانزدهم : سحر
و آن بيدارى سحر است به قدرى كه طبيعت سالك را طاقت باشد و در مذمت خواب سحرگاه و مدح عادت به بيدارى آن موقع است قوله تعالى :
كانوا قليلا من الليل ما يهجعون و بالاسحار هم يستغفرون . (104)
هفدهم : وام طهارت
و آن عبارتست از دوام وضو و اغسال واجبه و غسل جمعه و ساير اغسال مستحبه حتى الامكان .
هيجدهم : مبالغه در تضرع
و مسكنت و خاكسارى و بكا.
نوزدهم : احتراز از لذايذ
و مشتههيات به قدر استطاعت ، و اكتفا به انچه قوام بدن و حيات به آن است .
بيستم : كتمان سر
و اين از شرايط بسيار مهم سلوك است و بزرگان طريق در اين شرط اهتمام بسيار نموده و به شاگردان خود سفارشهاى مهم نموده و توصيه را به حد مبالغه رسانيده اند، خواه در عمل و اوراد و اذكار باشد و خواه در واردات و مكاشفات و حالات ، حتى در مواردى كه تقيه غير ممكن و افشاى سر نزديك مى گردد، توريه را از لوازم و دستورات شمرده اند و حتى آنكه اگر كتمان سر مستلزم ترك عمل و ورد است ، بايد دست از عمل بردارد.
در اثر تقيه و كتمان سر، مصايب و شدايد به مقدار معتنابهى پايين مى ايد و ترك تقيه موجب كثرت فتن و بلايا و مصايبى است كه بر سالك روى آور مى شود، و علاو هنگام بروز مشكلات با تحملات و صبر بايد قدم در راه نها و پيروز شد.
بيست و يكم : شيخ و استاد
و آن بر دو قسم است : استاد عام و استاد خا(ص ) استاد عام انست كه بخصوصه (::فقط براى سالك ) مامور به هدايت نباشد و رجوع به او از باب رجوع به اهل خبره بوده باشد. و لزوم رجوع به استاد عام فقط در ابتداى سير و سلوك است ، وقتى كه سالك مشرف به مشاهدات و تجليات صفاتيه و ذاتيه شد، ديگر همراهى او لازم نيست و اما استاد خاص ، انست كه بخصوصه منصوص به ارشاد و هدايت است و آن رسول خدا و خلفاى خاصه حقه او هستند.
بيست و دوم : ورد
و آن عبارتست از اذكار و اوراد لسانيه و كيفيت و كميت آن منوط به نظر استاد است چه آن ، حكم دوايى را ماند كه بعضى را نافع و ديگرى را مضر است . و گاه اتفاق مى افتند كه سالك به دو ذكر مشغول مى شود كه يكى او را به كثرت توجه مى دهد و ديگرى به وحدت ، و در صورت اجتماع ، نتيجه هر دو خنثى مى گردد و نتيجه اى عايد نمى شود. البته اذن استاد شرط در اورادى است كه اذن عام در آن داده نشده است و اما در آنچه اذن عام داده شده ، اشتغال به آن مانعى ندارد.
ورد بر چهار قسم است : قالبى و خفى ، و هر يك با اطلاقى است و يا جصرى . و اهل سلوك را به قالبى اعتنايى نيست ، زيرا ذكر قالبى عبارتست از تلفظ به زبان بدون التفات به معنى ، و در واقع لقلقه لسان است و چون سالك در جستجوى معناست نه چيز ديگرى ، لذا در ذكر قالبى براى او مفيد فايده نخواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.