4 – رهنمودهايى به جوانان و نوجوانان

4 – رهنمودهايى به جوانان و نوجوانان
بسم الله الرحمن الرحيم
نوجوانها و جوانها بايد ملتفت باشند كه همچنانى كه خودشان در اين سنّ هستند و روز به روز به سنّ بالا مى روند، علم و ايمانشان هم بايد همين جور باشد، معلوماتشان از همان كلاس اوّلِ علوم دينيّه به بالا برود، ايمانشان ملازم با همين علمشان باشد.
بايد بدانيد اينكه ما مسلمانها، امتيازى از غيرمسلمانها نداريم الاّبه قرآن و عترت ، و الاّ ما هم مثل غيرمسلمانها مى شويم ، اگر ما قرآن نداشته باشيم ، مثل غيرمسلمانها هستيم ، اگر ما عترت را نداشته باشيم ، مثل مسلمانهايى كه اهل ايمان نيستند هستيم .
بايد ملتفت باشيم روز به روز در اين دو امر ترقّى بكنيم . همچنان كه سنِّ ما به بالا مى رود، معلومات ما هم در همين دو امر بالا برود. اين طرف ، آن طرف نرود و الاّ گم مى شود، [هر كس بايد توجّه داشته باشد] گمش نكنند؛ گمراهش نكنند؛ اين دو اصلِ اصيل را از اينها نتوانند بگيرند.
ما مى گوييم : اگر [مى گوييد] اسلام درست نيست [و] شما قرآن را قبول نداريد، [پس ] مثل قرآن بياوريد، يك سوره اى مثل قرآن بياوريد.
مى گويند: نه ، نمى توانيم بياوريم و نمى آوريم و مسلمان هم نمى شويم !
اين ادّعا و اين كلام جواب ندارد، براى اينكه مى گويند: ((ما مى دانيم و عمل نمى كنيم .))
همچنين كسانى كه صورتاً با قرآن هستند و با عترت نيستند، به اينها مى گوييم : كه اين آثار عترت ، اين فضائل عترت ، اين ادعيه اينها، اين احكام اينها، اين خُطَب اينها، اين رسائل اينها، اين ((نهج البلاغه ))، اين ((صحيفه سجّاديه ))، در مخالفين عترت مثل اينها را بياوريد اگر آورديد، ما دست برمى داريم .
اين علميّاتشان ، اين عمَليّاتشان ، اين ايمانشان ، اين كراماتشان اين معجزاتشان ، بايد بدانيم اين دو تا را از ما نگيرند.
مى دانيد چقدر پول به ما مى دهند اگر اينها را به آنها بدهيم ؟ خيلى مى دهند؛ لكن اين پول ارزش ندارد، فردا از راه غيرمستقيم همين پول را از ما مى گيرند و يك بلايى هم بر سر ما مى آورند. اينها به ما وفا نمى كنند؛ تا خودشان استفاده شان را از ما بگيرند، ديگر كار ما را مى سازند.
بالاخره بايد ملتفت باشيم قرآن را ياد بگيريم ، الفاظش را ياد بگيريم كه از غلط محفوظ باشد. آنچه را كه مى دانيد، قرائتش را تصحيح كنيم ، تجويدش را تصحيح كنيم ، در نمازمان صحيحُالقرائة باشيم .
و همچنين تفسيرهاى آسان و ساده را ما كه فارسى زبانيم ، بدانيم ؛ و [يك ] تفسير فارسى پيدا كنيم كه از روى آن سَهْل باشد ما قرآن را بفهميم ؛ مثلاً ((منهج الصادقين )) را كم و بيش مطالعه كنيم ، بلكه از اوّل تا به آخر، چون كتاب فارسى است و كتاب خوبى هم هست . اگر بهتر از او پيدا بكنيم عيب ندارد، امّا كجا پيدا مى شود بهتر از او كه معتبر باشد؟
حفظ كنيم قرآن را كه هميشه با ما باشد، ما با او باشيم ، تحصّن بكنيم به قرآن ، وسيله حفظمان در فِتَن و شدائد دنيا قرار بدهيم .
از خدا بخواهيم كه از قرآن ما را جدا نكند، همچنين از خدا بخواهيم ما را از عترت جدا نكند كه عترت با قرآن است و قرآن هم با عترت است ، اگر كسى يكى از اين دو تا را ندارد هيچ كدام را ندارد.
ملتفت باشيم دروغ به ما نگويند و دروغ خودشان را به ما نفروشند! از مردم دنيا دروغ را نخريم !
ما از عترت و قرآن نمى توانيم دورى كنيم ؛ اگر دورى كرديم ، در دامن گرگها مى افتيم ، [و] خدا مى داند آيا بعد از دست شان نجات مى يابيم ؟ بعد از اينكه سرها شكست و دستها بريده شد و بلاها به سر ما آمد.
ملتفت باشيد! از اين دو اصل كسى را بيرون نبرند.
شما مدرسه مى رويد، معلّم خودتان را ملتفت باشيد در صراطِ مستقيم باشد. اگر معلّم را با رشوه و غيررشوه منحرف كردند ديگر كار بچّه ها زار است ، چرا؟
به جهت اينكه او، از راه مستقيم يا غيرمستقيم ، باطلِ خودش را به بچّه ها مى فروشد، به اين بچه ها مى خورانَد.
ملتفت باشيد! خيلى احتياط بكنيد! احتياط شما هم فقط در همين است كه از يقين تجاوز نكنيد، بلكه امروز بزرگها هم همين جورند، بايد خيلى سعى بكنيد كه غيريقين را داخل يقينيّات ما نكنند، آب را توى شير ما نريزند!
اگر يك نفر هزار كلمه حقّى گفت ، اين هزار كلمه را خوب تاءمّل بكنيم و از او بگيريم ، بعد [تاءمّل كنيم كه ] هزار و يكم هم درست است ؟ [يا] نه آن ظنّ است ، يقين نيست .
هر كلمه اى از هر كسى شنيديد، دنبال اين برويد كه آيا اين صحيح است ، تامّ است ، مطابق با عقل و دين هست ، يا نه ؟
[و بدانيد كه ] در وقتى [كه ] ما خلوت كرديم [خداوند] مطّلع است ، وقتى جلوى مردم هستيم مطّلع است ، حرف مى زنيم مطّلع است ، ساكتيم مطّلع است .
همين كه شخص مطّلع شد – صاحب اين خانه ، صاحب اين عالم ، از هر فرد فرد، به تمام افعال و تروك ، به تمام نوايا مطّلع شد، آنچه كه نيّت كرده و مى كند، آنها را هم مطّلع است ؛ بلكه نيّت خير را مى نويسد، نيّت شرّ را نمى نويسد تا شرّ محقّق نشده ، شرّ هم كه محقّق شد، يك مقدار صبر مى كند تا ببيند توبه مى كند يا نه ، برمى گردد يا نه ؟ – كار تمام است .
مقصود، همين كه انسان بداند كه خدا مى داند، كار تمام شد، ديگر معطّل نباشد، همه چيز را تا به آخر مى فهمد، [كه ] چه بايد بكند و چه بايد نكند، از چه منتفع مى شود و از چه متضرّر مى شود، [خداوند] ما را مى بيند.
[آيا] مى توانيم [با اينكه ] سر سفره او نشسته ايم ، با همديگر نزاع بكنيم ؟ [مثلاً] آن غذا را من جلوتر ديدم ، من بايد بخورم ؛ او مى گويد من اوّل اين را برداشتم ، من بايد اين غذا را بخورم ، سر اين دعوا بكنيم و مقابله بكنيم ؟
تمام اين جنگهايى كه حكومتها دارند، از همين قبيل است ؛ سر سفره كريم نشسته اند، او هم مى بيند.
دستور هم معلوم است كه چيست ، [خداوند] از چه خوشش ‍ مى آيد، از چه بدش مى آيد: از آزار به غير حقّ بدش مى آيد؛ از احسان به حقّ در جايش خوشش مى آيد، همه اينها را مى داند و ما هم مى دانيم كه او اين دستور را داده و اينها را مى داند و مى بيند، آيا اين كار [ها] را مى كنيم ؟
آدم جلوى يك نفر آدم عادى هر گونه معصيّت نمى كند، با اينكه شخص عادى است ، شايد قدرت من از قدرت او بيشتر باشد نتواند به من [كارى كند]، اما همينقدر به من بدبين مى شود، با من بد مى شود، يك وقتى اگر فرصت پيدا كرد كار ما را تصفيه مى كند. اما خدا كه اين جور نيست ، خدا قادر است و عالم است و دستور هم داده و مى داند ((چه كسى مى داند و چه كسى نمى داند))، همه اينها را مى داند.
[آيا] جلوى او مى توانيم مخفى بكنيم ، يا نه آشكار كنيم طورى نمى شود، نمى تواند كارى بكند، آيا اين جور است ؟ [آيا] هيچ فايده براى ما دارد، [آيا] مى توانيم مخفى كنيم ؟
انسان يا غيرانسان مكلّف ، به جايى شقاوتش مى رسد كه اصلاً اين مطالب كانّه به گوشش نخورده كه خدايى داريم بيناست ، شنواست ، داناست ، قادرست ، رحيم و كريم است . قادرست يك سر سوزنى اگر در راه او صرف بشود، مزدش را بدهد، يك همچنين [خدايى است ].
در انجيل برنابا – كه اقرب اناجيل به صحّت است – نوشته شده كه حضرت عيسى عليه السّلام براى ابليس شفاعت كرد: ((خدايا اين مدّتها عبادت تو را مى كرد، تعليمات مى كرد، فلان مى كرد، بيا از گناهانش ‍ بگذر))!
با اينكه از زمان آدم تا زمان عيسى عليه السّلام چه كارها، چه فسادها كرده بود. اين چه نورى است كه حتّى به اين هم ترحّم كرد [كه گفت ]: خدايا از تقصيراتش بگذر!
[خداوند] فرمود: ((بله ، من حاضرم ببخشم ، بيايد بگويد من گناه كردم ، اشتباه كردم ، ببخش ، همين ؛ بيايد و بگويد: ((أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى )) بيايد اين دو كلمه را بگويد.
حضرت عيسى عليه السّلام خيلى خوشحال شد كه كارى در عالم انجام داد، يك كارى كه ديگر مثل ندارد. از زمان آدم تا به حال پر از فساد و اِفساد، حالا واسطه مى شود و وساطتش اثر كرد، قبول شد.
از همان راهى كه داشت ، شيطان را صدا زد، گفت : ((بيا، من براى تو بشارت آوردم !))
گفت : ((از اين حرفها زياد است ))
[حضرت عيسئghl |hgs ugdi] گفت : ((تو خبر ندارى ، اگر بدانى ، سعى مى كنى ، حريص مى شوى كار را بفهمى .))
گفت : ((من به تو مى گويم اعتنا به اين حرفها نداشته باش ، از اين حرفها زياد است )).
گفت : ((تو خبر ندارى [خداوند] مى خواهد تمام اين مفاسد با دو كلمه خلاص شود.))
گفت : ((بگو ببينم چه بوده است .))
گفت : ((اينكه تو بيايى و در محضر الهى بگويى : ((خدايا! أَخْطَاْتُ فَارْحَمْنى ، من اشتباه كردم ، تو ببخش .))
ببينيد چقدر ما به خودمان ظلم مى كنيم كه به سوى خدا نمى رويم ، به سوى چه كسى مى رويم ؟ آخرش افتادن ميان چاه است ، آخرش پشيمانى است ؛ خوب چيزى كه مى دانى آخرش پشيمانى است ، حالا ديگر نرو.
[شيطان ] گفت : ((نه ، او بايد بيايد و بگويد من اشتباه كردم ! تو ببخش ! چرا؟! به جهت اينكه لشكر من از او زيادتر است ! آن ملائكه ايى كه با من سجود نكردند و تابع من شدند، آنها لشكر من هستند! شياطين هم لشكر من هستند، آن اَجِنّه اى هم كه ايمان به خدا نياوردند لشكر من هستند، تمام بت پرستهاى بشر، لشكر من هستند!))
اين به زيادتى لشكر در روز قيامت مى خواهد مغرور شود! آنجا جاى زيادتى و كمى نيست . هر چقدر زياد باشد جهنّم مى گويد: (هَلْ مِنْ مَزيدٍ)(123). آن وقت تو مى خواهى با زيادتى لشكر كار بكنى ! بله لشكر تو زياد است [امّا] جهنّم جايشان مى شود؛ جهنّم نمى گويد: ((اتاق نداريم )) جهنّم مى گويد: ((هر چقدر هست بياوريد، ((هَلْ مِنْ مَزيدٍ؟)) يعنى اينكه بياوريد، هر چه زيادتر بياوريد، جا داريم !
[حضرت عيسئghl |hgs ugdi] گفت : ((برو ملعون ! نتوانستيم براى تو هم كارى بكنم . تو مى گويى : خدا بايد بيايد من او را ببخشم !؟))
مقصود، حلّ اين مطالب به ((علم و جهل ، دانستن و ندانستن ، عالم بودن و جاهل بودن )) دَوْر مى زند. اصل مطلب از جهلِ اين بدبخت است . تو اى جاهل ! مى گويى : ((چيزى كه آتش شد ديگر ممكن نيست براى خاك خضوع بكند؟)) آدم خاكِ به تنهايى است ، يا مجموعِ خاك و يك پاك ديگرى است ؟ تو هم كه فقط آتش نيستى مثل آتش هاى جامد، روح دارى ، مكلّفى ، يك آتشِ مكلّف هستى . [خداوند] به تو فرمود: (أُسْجُدُوا)(124) سجده نكردى ؛ قهراً مجموع روح و جسم انسان يا جنّ يا شيطان يا مَلَك مى شود.
اين بدبخت خيال كرد كه همين بدن او با بدن اين ، اين ظلمانى و آن نورانى است ؛ ديگر محال است نورانى براى ظلمانى سجده و خضوع كند؛ ديگر نمى داند كه اين نورانى است .
اى جاهل ! آيا نمى دانستى آن وقتى كه مجلس امتحان ، درس ‍ امتحان شد، تمام ملائكه ، عاجز بودند و عاجز ماندند از اسامى آنهايى را كه خداوند اشاره كرد اسمهاى اينها را بگوييد، يا خودشان ، يا ساير ملائكه ، يا ساير اشياء، همه عاجز بودند. [گفتند]: ما خودمان از خودمان چيزى نداريم ؛ هر چيزى كه به ما ياد دادى بلد هستيم و هر چيزى را كه ياد ندادى بلد نيستيم . [خداوند] به آدم فرمود: ((تو بگو!)) [آدم ] تمام اسامى را بيان كرد.
حالا كه فهميدى آدم بر تمام ملائكه – با آن همه عظمت ها و اختلاف مراتب در ملائكه – تفوّق پيدا كرد و مقدّم شد، و حال كه فهميدى كه آدم بر تو و همه ملائكه مقدّم است ، باز هم خجالت نكشيدى ، باز هم گفتى : (خَلَقَتنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ)؟(125) باز هم جاى اين [حرف ] است ؟ باز هم نفهميدى !؟
ببينيد ميزان ، علم و جهل است خوب اگر [تا به حال ] نفهميدى كه آدم بايد [به ] آنچه معلوماتش است عمل كند، از حالا توبه بكن اقلاً حالا بپرس : ((آيا توبه من قبول مى شود يا نه ؟))
و على هذا، ببينيد چقدر ما غافليم ! چقدر ما به خودمان ظالميم كه واضحات را زير پا مى گذاريم ، مطلب همين است ، دائر مدارِ اين است كه اگر معلومات ما زير پا نباشد [و] مجهولات ما عملى نشود، كار تمام است .
معلومات را نبايد زير پا گذاشت ، آدم پشيمان مى شود، [و] اگر به معلوماتش عمل كرد، ديگر روشن مى شود، ديگر توقّف ندارد.
اگر ديد باز هم توقّف دارد، بداند – به طور يقين – بعضى از معلومات را زير پا گذاشته است ، كفشش ريگ دارد، خوب دقّت نكرد كه اين ريگ را خارج كند:
((مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، وَرَّثَةُ اللّه عِلْمَ ما لَمْ يَعْلَمْ))(126)
(وَالَّذينَ جاهَدوا فينا، لَنَهْدِيَنَّهُم سُبُلَنا)(127)
(وَ مَنْ عَمِلَ بِما عَلِمَ، كُفِىَ مالَمْ يَعْلَمْ)(128)
هيچ كس نيست كه بگويد هيچ چيز نمى دانم ، [اگر بگويد] دروغ مى گويد، هر كسى [كه ] هست – غيرمعصوم – بعضى چيزها را مى داند و بعضى چيزها را نمى داند؛ آن چيزهايى را كه مى داند اگر عمل كند آن چيزهايى را كه نمى داند، مى فهمد.
آن چيزهايى را كه مى دانيد عمل كنيد؛ و آن چيزهايى را كه نمى دانيد از حالا توقّف كنيد تا روشن شود، وقتى به آنها عمل كردى روشن مى شود؛ به همان دليلى كه اينها را براى شما روشن كرد، آنهاى ديگر را هم روشن مى كند.
على هذا، ببينيد براى چه توقّف داريم . آنچه مى دانى بكن و آنچه نمى دانى احتياط كن ، هرگز پشيمان نخواهى شد.
خداوند بر توفيقات همه شما بيفزايد.
و خداوند ان شاءاللّه ، سلامتى مطلقه روحيّه و جسميّه به همه مرحمت فرمايد.(129)
والسلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.