▫️چند روزی آمده بود مسافرت. حالا میخواست برگردد شهر خودش. به خودش گفت: «بروم پیش امام برای خداحافظی، هم یک لباس بگیرم برای تبرّک، هم پول بگیرم برای خریدن سوغات.» میخواست برای دخترش انگشتر بخرد. ـــــ ـ ـ ـ ـ رفت خانه امام. موقع خداحافظی بغض گلویش را گرفت. اشکش در آمد. دل کندن از امام برایش خیلی سخت بود. …
ادامه نوشته »