انسان از مرگ تا برزخ

حسن ظن به خدا

مردى از امتم را ديدم كه بر روى پل صراط مى لرزيد، مانند لرزيدن شاخه درخت خرما در روزى كه باد سختى مى وزد. پس ((حسن ظنى )) كه به خدا داشت آمد و او را از ((لرزيدن )) باز داشت و از صراط گذراند و داخل بهشتش گردانيد.

ادامه نوشته »

گريه از ترس خدا

مردى را ديدم كه او را داخل آتش پرت كردند. ناگهان ((گريه )) و اشكى كه از ترس خدا ريخته بود، آمد او را گرفت و از آتش بيرون آورد و داخل بهشتش كرد.

ادامه نوشته »

اميد داشتن به خدا

مردى را ديدم كه در كنار جهنم قرار داشت و نزديك بود داخل آتش افتد. در اين حال اميد به خدا داشتنش آمد را گرفت و از پرتگاه جهنم نجاتش ‍ داد.

ادامه نوشته »

سبقت در كار خير

كسى از امتم را ديدم كه ميزان اعمالش سبك بود. در اين هنگام كارهاى خوبى كه به آن ها سبقت گرفته بود آمدند و در ميزان اعمالش قرار گرفتند و ميزانش سنگين شد.

ادامه نوشته »

خوف از خدا

شخصى را ديدم كه پرونده اعمالش از طرف چپش سرازير بود، ناگهان ترس و خوف را خدايش آمد و آن پرونده عمل را گرفت و در طرف راست او قرار داد.

ادامه نوشته »

حسن خلق

مردى از امتم را ديدم كه بر روى دو زانوى خود قرار گرفته بود و بين او و رحمت خدا حجابى قرار داشت . پس اخلاق نيكوى او آمد، دست او را گرفت و داخل در ((رحمت )) خدا قرار داد.

ادامه نوشته »

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

ادامه نوشته »

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

ادامه نوشته »

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

ادامه نوشته »

صدقه

مردى از امتم را ديدم كه شعله و حرارت آتش به او نزديك مى شد، آن مرد با دست صورت خود را مى گرفت كه آتش و حرارت او را اذيت نكند. در اين بين ((صدقه هايى )) كه در دنيا داده بود آمدند، سايه اى بر سرش و حجابى در مقابل صورتش شدند.

ادامه نوشته »