كتاب : گنجينه جواهر يا كشكول ممتاز

همنشينى با سه كس دل را مى ميراند

همنشينى با سه كس دل را مى ميراند (( و قال على (ع ) ثلاثة مجالستهم يميت القلب ، مجالسة الاراذل ، و الحديث مع النساء، و مجالسة الاغنياء. (16) )) از حضرت على عليه السلام روايت شده است كه فرمود: با سه كس ‍ مجالست و همنشينى دل را مى ميراند، همنشينى با اراذل و افراد فرومايه ، و …

ادامه نوشته »

در سه جا دروغ خوب است

در سه جا دروغ خوب است خصال : عن على عليه السلام قال : قال رسول الله صلى الله عليه و آله : ثلاث يحسن فيهن الكذب ، المكيدة فى الحراب ، و عدتك زوجتك و الاصلاح بين الناس ، و قال : ثلاثة يقبح فيهن الصدق ، النميمة ، و اخبارك الرجل عن اهله بما يكرهه ، و تكذيب …

ادامه نوشته »

راه رفتن با سرعت بهاء مؤ من است

راه رفتن با سرعت بهاء مؤ من است (( و فى الخصال عن الصادق عليه السلام قال : سرعة المشى بهاء المؤ من . )) در كتاب خصال از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: تند راه رفتن بهاء و ارزش مؤ من است . (( و فيه عن ابى جعفر عليه السلام قال : اذا احب الله …

ادامه نوشته »

به اين روايات دقت كنيد؟!

به اين روايات دقت كنيد؟! (( ((روى فى الكافى عن بعض اصحبابنا، قال : قال ابوعبدالله ، اصبروه على الدنيا، فانما هى ساعة ، فما مضى منه لاتجد الما و لاسرورا، و ما لم تجى فلاتدرى ما هو؟ و انما هى ساعتك التى انت فيها، على طاعة الله و اصبر فيها عن معصية الله )). ))

ادامه نوشته »

عاقبت نكو خواهد بود

عاقبت نكو خواهد بود يكى از افراد صالح و شايسته اباسهل زجاجى را با يك شكل و قيافه بسيار زيبائى در خواب ديد در حالى كه او معتقد بود به وعيد به و ترس ‍ ابدى و عذاب الهى ، پس او در خواب از اباسهل سئوال كرد، حالت چطور است ، گفت : ما كار را بهتر از آنچه …

ادامه نوشته »

بايد كار كرد و خورد

بايد كار كرد و خورد از امير المؤ منين صلوات الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: روزى در مدينه گرسنه شدم ، پس به دنبال كار در اطراف مدينه رفتم ، ديدم زنى دلوهائى را جمع نموده ، گفتم : هر دلو آبى كه برايت آورم يك خرما بايد بدهى و با او اين چنين قرار داد …

ادامه نوشته »

مرد زشت روى

مرد زشت روى محمد ابن ابراهيم موصلى گويد: در بعضى از سفرهايمان به محله اى از محله هاى عربها رسيديم ، پس مرد زشت روى و لوچى را ديديم كه داراى ريش بلند و سفيدى بود كنيزك زيبا روى و سفيدى كه مانند ماه شب چهارده مى درخشيد را ديديم كه براى او مى زند و مى رقصد ما او …

ادامه نوشته »

ده خيار به يك درهم

ده خيار به يك درهم يكى از صوفى ها در بغداد مى گذشت كه ديد يك بازارى مى گويد ده خيار به يك درهم ، صوفى محكم بر صورت خود زد و گفت : وقتى ده تا خيار فقط يك درهم ارزش دارد پس اشرار چند قيمت دارند. (خيار يعنى نيكان و اشرار يعنى بدان )

ادامه نوشته »

قطرات سيل شد

قطرات سيل شد شير فروشى شير را با آب مخلوط مى كرد و مى فروخت ، پس سيلى آمد، و گوسفندانش را برد و فريادش بلند شد و جزع بسيار كرد يكى از عرفاء او را ديده و به او گفت : آن قطره ها جمع شد تا اينكه سيل شد.

ادامه نوشته »

سكوت عرب

سكوت عرب به عربى كه هميشه سكوت مى كرد، گفتند چرا سكوت كرده اى و در جمع مردم نشسته اى و سخنى نمى گوئى گفت : با گوش دادن انسان براى خود بهره اى مى برد، و بهره زبان براى ديگرى است .

ادامه نوشته »