اسلام شناسی -شهدا

هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند،

#شهید_سید_مجتبی_علمدار? هیچ گاه ندیدم که ما را به کاری امر و نهی کند، بلکه همیشه غیر مستقیم حرفش را می زد؛ مثلا، آخرشب می گفت: “من می روم #وضو بگیرم. در روایات تاکید شده کسی که با #وضو بخوابد #شیطان به سراغ او نمی آید.” نا خودآگاه ماهم ترغیب می شدیم و به همراه او برای #وضو گرفتن حرکت می …

ادامه نوشته »

?توی اخلاص نمونه بود

?توی اخلاص نمونه بود. دقت میکرد کار برای خدا باشه. میگفت همه ما باید نیت کارهامون “رضای خدا” باشه. اینجوری زندگیمون با برکت میشه… #شهید_ابراهیم_هادی? ✅ @Ebrahimhadi

ادامه نوشته »

شهید_علی_چیت_سازیان?

#شهید_علی_چیت_سازیان? اگر تمام بدنمان را قطعه قطعه کنند، و زیر تانک ها از بین ببرند، ما قطعه قطعۀ بدنمان می گوید: #مــرگ_بــر_آمــریــکــا? ✅ @Ebrahimhadi

ادامه نوشته »

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت بیست و چهارم

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت بیست و چهارم گاهی اونقدر روی پاهام می ایستادم که دیگه حس شون نمی کردم. از ترس واریس، اونها رو محکم می بستم. به حدی خسته می شدم که نشسته خوابم می برد. سخت تر از همه، رمضان از راه رسید. حتی یه بار، کل فاصله افطار تا سحر رو توی اتاق …

ادامه نوشته »

شهيد حسين ثامني

اي مسئولين توجه داشته باشيد امروز مسئوليت حفاظت از خون شهيدان در درجه اول به عهده شماست مبادا بين صحبت و رفتارتان با اين ملت شهيدپرور با مقامات بالاتر فرق كند. خود را عاقل و متعهد و حافظ اسلام و ديگران را بدخواه و جاهل ندانيد، در خود بيشتر دقت كنيد، مبادا جلوي خدمت مخلصان را بگيريد. شهيد حسين ثامني …

ادامه نوشته »

#شھیدحسین‌محرابی

?خواهرم چادرت رامحکم بگیر و امیدوار باش به وعده‌ی شهدا که هر خانمے چادر به سر ڪند و عفت ورزد، سفارشش را به مولایم امام حسین “ع” میڪنم… #شھیدحسین‌محرابی ✅ @Ebrahimhadi

ادامه نوشته »

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت بیست و دوم

? #بی_تو_هرگز ? شهید سیدعلی حسینی ? قسمت بیست و دوم وقتی برمی گشتم خونه، تازه جنگ دیگه ای شروع می شد. مثل مرده ها روی تخت می افتادم. حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم. تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد و بدتر از همه شیطان، کوچک ترین لحظه ای رهام نمی …

ادامه نوشته »

به نام خدا

به نام خدا ?یک روز موتور شوهرخواهرم را از جلوی منزل مان دزدیدند، عده ای دنبال دزد دویدند و موتور را زدند زمین. ابراهیم رسید و دزد زخمی شده را بلند کرد… نگاهی به چهره وحشت زده اش انداخت و به بقیه گفت: اشتباه شده! بروید… ابراهیم دزد را برد درمانگاه و خودش پیگیر درمان زخمش شد. آن بنده خدا …

ادامه نوشته »