تو وزلالى وسرشارى خيال سبز تماشايت به ذهن آينه ها جارى ست شب من وشب گيسويت، قصيده ايست چه طولانى ميان رخوت دستانم، حضور مبهم پائيز است تو اى حضور اهورايى! به يک تبسّم بارانى من وتلاطم تو خالى، تو وزلالى وسرشارى چراغ روشن …
ادامه نوشته »تو وزلالى وسرشارى خيال سبز تماشايت به ذهن آينه ها جارى ست شب من وشب گيسويت، قصيده ايست چه طولانى ميان رخوت دستانم، حضور مبهم پائيز است تو اى حضور اهورايى! به يک تبسّم بارانى من وتلاطم تو خالى، تو وزلالى وسرشارى چراغ روشن …
ادامه نوشته »