طلوع آخرين طلوغ آخرين بيا ـ هميشه آبروى ما ـ بيا سرودهى دلم! هميشه در تلاوتم طلوع تازهاى کن اى بهار مهربان ترين! قياممان، قعودمان پُر ند از نبودنت غزل قيام توست ـ اين سکوت ناگهانمان که مانده ايم در تَبَت، بهشت آرزوى ما! که از تو است اين همه طراوت وضوى ما وباز کن جهانى از شکوفه، روبرى …
ادامه نوشته »