بایگانی برچسب: بهار

به بارگاه نگاهت بهار میِ‌بینم

#اولین_سلام_صبحگاهی بهار را بدرت جان نثار می‌بینم به بال عشق تو بتوان بر اوج‌ها پر زد فلک به نام تو اندر مدار می‌بینم نوای نای دل کعبه جز ولای تو نیست ط‌ـواف کوی تو را افتخار می‌بینم جمال کعبه ز خال تو آبرومند است وگرنه سنگ و گل بی‌عیار می‌بینم چو سعی بی تو یکی پسته ایست دور از مغز …

ادامه نوشته »

ای سبزتر از بهار ڪے مے آیے؟

✿ یابن الحسن(عج) ✿ ای سبزتر از بهار ڪے مے آیے؟ دل مانده به انتظار ڪے مےآیے؟ آیینه و آدینه و دل منتظرند یارا به سر قرار ڪے مے آیے؟ ?اللهم عجل لولیک الفرج الساعه? @promised2017

ادامه نوشته »

در انتظار بهار حقيقى

در انتظار بهار حقيقى بگذار گنجشکهاى خرد در آفتاب مه آلود بعد از ظهر زمستان به تعبير بهار بنشينند وگلهاى گلخانه در حرارت ولرم والر به پيشواز بهار مصنوعى بشکفند سلام بر آنان که در پهناى خويش بهارى براى شکفتن دارند وميدانند هياهوى گنجشکهاى حقير ربطى با بهار ندارد حتى کنايه وار بهار غنچه سبزى است که مثل لبخند بايد …

ادامه نوشته »

غزل بهار

غزل بهار آه  مـى کشـم تـو را، بـا تـمام انتظار پر شکوفـه کن مـرا، اى کرامـت بـهار در رهت به انتظار، صف به صف نشسته اند کروانــى از شـهيد، کاروانـى از بـهار اى بـهـار مـهـربان، در مـسير کاروان گل  بپاش  وگل  بپاش،  گل بکار وگل بکار بـر  سرم نمى کشى، دست مهر اگر، مکش تـشـنه مـحـبتند، لالـه هـاى داغ دار …

ادامه نوشته »

بهار خواهم مرد

بهار خواهم مرد بـيا  وگرنـه در ايـن انـتظار خواهم مُرد                اگر  که بـى تـو بـياييد بهار، خواهم مُرد به روى گونه من، اشک سال ها جارى است                وزيـر  پاى هـمين آبـشار، خـواهم مُرد نـيامدى  وخـدا آگه اسـت، من هر روز                بـه  اشـتياق  رُخَـت چند بار خواهم مُرد خـبر رسـيد که تـو بـا بـهار مـى …

ادامه نوشته »