بایگانی برچسب: بود

?امام اوج غیرت دینی بود در عین عقلانیت

?امام اوج غیرت دینی بود در عین عقلانیت ?رهبر انقلاب: غیرت دینی آنجایی تأثیرگذار است که همراه با عقلانیّت است… شخصیّت‌هایی که بیشترین غیرت دینی را دارند، غالباً دارای عقلانیّت بالا هستند؛ نمونه‌اش شخص امام بزرگوار؛ اوج غیرت دینی بود، در عین حال در اوج عقلانیّت؛ خردمند، عاقل و دانشمند. ۱۴۰۰/۱۰/۱۹ ? khl.ink/f/49360 ? @Khamenei_ir | #سخن_نگاشت

ادامه نوشته »

▫️چند روزی آمده بود مسافرت.

▫️چند روزی آمده بود مسافرت. حالا می‌خواست برگردد شهر خودش. به خودش گفت: «بروم پیش امام برای خداحافظی، هم یک لباس بگیرم برای تبرّک، هم پول بگیرم برای خریدن سوغات.» می‌خواست برای دخترش انگشتر بخرد. ـــــ ـ ـ ـ ـ رفت خانه امام. موقع خداحافظی بغض گلویش را گرفت. اشکش در آمد. دل کندن از امام برایش خیلی سخت بود. …

ادامه نوشته »

شهیدی که باطنش زیباتر از ظاهرش بود

شهیدی که باطنش زیباتر از ظاهرش بود شهیدی که به ظاهرش میرسید اما از باطنش غافل نبود. ? قسمتی از وصیتنامه شهید بابک نوری: «به تو حسادت می‌کنند، تو مکن. تو را تکذیب می‌کنند، آرام باش. تو را می‌ستایند، فریب مخور. تو را نکوهش می‌کنند، شکوه مکن. مردم از تو بد میگویند، اندوهگین مشو. همه مردم تو را نیک می‌خوانند، …

ادامه نوشته »

▪️نشسته بود کنار حجّت خدا.

▪️نشسته بود کنار حجّت خدا. ناگهان طفلی وارد اتاق شد. بغض گلوی امام را گرفت. فرمود: نوادگان حسین علیه السلام را که می‌بینم دیگر نمی‌توانم جلوی اشک‌هایم را بگیرم. جمله‌های بعدی امام صادق علیه السلام خیلی برایش عجیب بود. «مادرم فاطمه سلام الله علیها همیشه برای حسینش گریه می‌کند. از گریه‌ی او بی‌قرار می‌شوند: فرشته‌ها، دریاها، عرش خدا، و حتی …

ادامه نوشته »

? جلسهٔ مشاوره ? زنگ زده بود وقت گرفته بود

? جلسهٔ مشاوره ? زنگ زده بود وقت گرفته بود بیاید مطب من؛ مطب یک روانشناس. نه که یک آدم معمولی باشد! علی صیاد شیرازی می‌خواست بیاید برای ازدواج دخترش مشورت کند. ? آمد. راس ساعت هشت که قرارمان بود. بعد از این‌که خوش و بشی کردیم، کلاه نظامی‌‌اش را در آورد. اجازه گرفت و شروع کرد: «بسم الله الرحمن …

ادامه نوشته »

? معنی چشم‌انتظاری ❤️ مادرِ شهید بود

? معنی چشم‌انتظاری ❤️ مادرِ شهید بود؛ شهیدِ مفقودالاثر. از بنیاد شهید واسش دعوت‌نامهٔ سفر به مکه فرستادن، قبول نکرد. دعوت‌نامهٔ سفر به کربلا فرستادن، قبول نکرد. حتی دعوت‌نامهٔ سفر به مشهد رو هم قبول نکرد. ❓ بهش گفتن: چیزی شده مادر؟ نکنه از ما ناراحتی؟ ? گفت: شماها نمی‌دونید چشم انتظاری یعنی چی. من با نگرانی تا سرِ کوچه …

ادامه نوشته »