بایگانی برچسب: 36. نجات يافتن نيكوكار و هلاكت بدكار

36. نجات يافتن نيكوكار و هلاكت بدكار

36. نجات يافتن نيكوكار و هلاكت بدكار با گروهى از بزرگان در كشتى نشسته بودم . كشتى كوچكى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن كشتى كوچك ، در گردابى در حال غرق شدن بودند. يكى از بزرگان به كشتيبان گفت : ((اين دو نفر را از غرق نجات بده كه اگر چنين كنى ، براى هر كدام …

ادامه نوشته »