بایگانی برچسب: 84 – رنج افلاطون

84 – رنج افلاطون

گويند: روزى افلاطون نشسته بود . مردى نزد او آمد و نشست و از هر در سخنى مى‏گفت . در ميانه سخن گفت:اى حكيم!امروز فلان مرد را ديدم كه تو را دعا و ثنا مى‏گفت و مى‏گفت: ((افلاطون، مردى بزرگوار است كه هرگز چون او نبوده است و نباشد.)) خواستم كه ثناى او به تو برسانم.

ادامه نوشته »