بهار منتظران

بهار منتظران ديواره هاى فاصله،  تشکيل ميشوند خورشيدهاى روشن ايام نقره فام شب بال ميگشايد وفوج شهابها آيات زخم ميرسدوسينه ها ژرف امشب نگاه کن که چگونه دراين سکوت اى نو بهار منتظران! با حلول تو   زنجيره هاى سيطره،  تحميل ميشوند در آسمان يخ زده قنديل مى شوند بر خيل خفته، سنگ ابابيل ميشوند آماده ى پذ يرش تنزيل …

ادامه نوشته »

وعده سبز

وعده سبز آسمان گستره ى خرّم آبادى ما دفتر هستى وديوان بلند ملکوت بربلنداى شگفت آور بنيان جهان کوه تاکوه، پرازجارى پژواک جنون در فراسوى رهايى،  آن تکبير کبير آى آيينه ى موعود! بپا کن ما را مژده اى دوست که گل ميکند آن (وعده ى سبز)   صبح، آيينه ى اوصاف سحر زادى ما همه حيرت زده از ذوق …

ادامه نوشته »

يادگار

يادگار نام تو طلايه دار خوبيهاست بر طاقچه ى خيالِ فرداها گلچين ترانه هاى سر سبزت مضمون تو يک بهار، خوبى بود آن سوى کرانه هاى رؤيايى توصيف تو، اى هميشه نورانى!   با تو، دل من کنارخوبيهاست تمثال تو يادگار خوبيهاست مجموعه ى ماندگارخوبيهاست اين مايه ى افتخار خوبيهاست لبخند تو اعتبار خوبيهاست آيينه ى انتشار خوبيهاست محمد تقى …

ادامه نوشته »

موعود

موعود بيا موعود! حسن مطلع اين شعر، نام توست سر انگشتانم از موسيقى الهام تو رقصان مرا آتش نزد اين مستى جام از پى هر جام بياور فصل ها را بويى از ارديبهشت عشق شبانه،  آفتابى شو که آيينه در آيينه پرازرنگين کمان است آسمان دررقص پرچمها ببين منظومه هاى آفرينش رو به پايان است   وبا هر واژه،  ضرباهنگ …

ادامه نوشته »

نازنينا

نازنينا به تمناى طلوع تو جهان،  چشم به راه به تماشاى تو،  اى نوردل هستى،  هست رُخ زيباى تو را ياسمن آيينه بدست درشبستان شهود، اشک فشان دوخته اند ديدمش فرشى ازابريشم خون ميگسترد نازنينا! نفسى اسب تجلّى زين کن! آفتابا! دمى از ابر برون آ،  که بود   به اميد قدمت، کون ومکان،  چشم به راه آسمان کاهکشان کاهکشان …

ادامه نوشته »

خدا کند تو بيايى

خدا کند تو بيايى چقدر منتظرم من،  خدا کند تو بيايى از آن درخت شکسته، ازآن پرنده ى خسته هميشه در سفرى تو،  بهاروبرگ وبرى تو غريب مانده ام اينجا،  غريب مثل پرستو شب است وماه،  تويى تو؛نشان راه تويى تو   نشسته پشت درم من، خدا کند تو بيايى! هنوز خسته ترم من،  خدا کند تو بيايى درخت بى …

ادامه نوشته »

خدا کند تو بيايى

خدا کند تو بيايى چقدر منتظرم من،  خدا کند تو بيايى از آن درخت شکسته، ازآن پرنده ى خسته هميشه در سفرى تو،  بهاروبرگ وبرى تو غريب مانده ام اينجا،  غريب مثل پرستو شب است وماه،  تويى تو؛نشان راه تويى تو   نشسته پشت درم من، خدا کند تو بيايى! هنوز خسته ترم من،  خدا کند تو بيايى درخت بى …

ادامه نوشته »

غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد

  غروب جمعه دلم بوی یار می گیرد افق افق دل من را غبار می گیرد نه با زیارت یاسین دلم شود آرام نه با دعای سماتم قرار می گیرد نوای ندبه صبحم هنوز ورد لب است که نغمه عشراتم به بار می گیرد

ادامه نوشته »