شهيد مهدي بخشايش

 ای معلّمان مملکت و امیدهای آیندۀ مملکت برای شکوفایی نونهالان انقلاب، آیا می‌دانید که پرورش‌دهندۀ نسلی از انقلاب هستید که فردا سنگینی ادامۀ راهِ انقلاب و مسئولیّت طاقت‌فرسای خونِ شهدا بر عهدۀ آن‌هاست؟ پس خود دانید که چگونه با این عزیزان و غنچه‌های نوشکفته رفتار کنید و چگونه پیام حقیر را به آن‌ها برسانید که خوب درس بخوانند و از …

Read More »

عزاداری

  عزاداری امام صادق علیه السلام قالَ لي أبي: يا جَعفَرُ أوقِفْ لِي مِن مالي كَذا و كَذا، النَّوادِبُ تَندُبُني عَشرَ سِنينَ بِمِنى أيّامَ مِنى؛  پدرم به من فرمود: اى جعفر! فلان مقدار از دارايى‏‌ام را برايم وقف كن تا گريه‌‏كنندگان در مِنا و در ايّام مِنا ده سال بر من بگريند(الکافی ، ج 9، ص 652،)

Read More »

گردنبند با برکت 1

گردنبند با برکت 1 پيرمرد فقیري خدمت رسول الله رسيد و درخواست کمک کرد. حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: اكنون چيزي ندارم ولي برو به خانه ي دخترم فاطمه. پيرمرد به خانه ي فاطمه رفت و گفت: فقيري هستم که خدمت پدرت رسيدم، مرا به سوي شما راهنمائي نمود. اي دخت پيامبر! گرسنه‌ام، سيرم كنيد. برهنه‌ام، پوششي …

Read More »

دنیا طلبی

آيه شماره 34  از سوره مبارکه توبه دنیا طلبی … وَ الَّذينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا يُنْفِقُونَها في‏ سَبيلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَليمٍ …و كسانى كه طلا و نقره را گنجينه (و ذخيره و پنهان) مى‏سازند، و در راه خدا انفاق نمى‏كنند، به مجازات دردناكى بشارت ده  1- سوء استفاده از موقعیّت‏ها، حرام است وبزرگ‏ترین خطر براى علماى …

Read More »

در انتظار سبز تو

دير  است  تا که عشق تو از سر به در کنيم در  انـتظار  سـبز تـو، جان را سپر کنيم آواز  صـد پرنـده مـيان سکوت ماست بـرگرد تـا زديـده، گل شـوق پر کنيم گفـتى صـداى پاى دلـم را شـنيده اى بـنشين کز ايـن سـرود، نوايى دگر کنيم بـنشين  در ارتـقاع شـب اى آفتاب من کز  مـاجراى تـلخ جـدايى حـذر کنيم در بـاغهاى آيـنه هـا فـصل رنگه است مـا  آيـنه بـراى تـو، بـيرنگ تر کنيم بـالى نـمانده تـا که زويـرانه هـاى باد در  بـازومان شـاخه ى ديگر سـفر کنيم -بـشنو صـداى چهچه ى ديـده ى مرا کز  قـصه هـاى سـينه تو را با خبر کنيم روزى که دير نيست، چو موجى دونده باش کز سـاحلى بـه سـاحل ديگر گذر کنيم بـازآ-  قـدم  به مزرعه ى شام من بگذار کز  شـبنم  لـطيف سـحر چهره تر کنيم -بـادامنى  پر  از گل شـب بو بيا- که ما از  پاکى سپيــده تــرا بـارور کنـيم

Read More »

در انتظار ظهور

شـب تا سحر شب چشمم در  اشک مـلـتـهبم گم گم کرده جـادهى شب را بــا  گريـه پاى تـبسم آواز  پنـجـرهـهـايـم سـوز مـلايم صـبر است تـنـها  مـسـافر  اشکم در  رقــص کنـد تـرنم امـيـدهـاى دروغـيـن در کوچه کوچه ى اين شهر رنگ سکوت گرفـتـنـد رنگ ســيـاه تـوهـم هـان  اى  فـسون مرکب خـود چشـم آينه ها باش آيـينه  هـاى خـياليست افـسـانه سـازى مـردم ابــرى نـمـانده وآبـى کردم دوبـاره چو هر شب در  انـتـظار  حـضورت بـا خـاک کعـبه تـيمم شـايـد صـداى اذانـى از  سـوى  کعـبه مى آيد شـايد  دوبـاره  خـدا با انـسـان نـموده تکلـم آغــاز اســم بـهارى در آســمـان وزمـيـنم گاهـى چو خوشهى پروين گاهـى چو سـاقهى گندم هـمـزاد رســم يـقينى وقـتى مـيان شـب وروز امـيـد  از  تـو نـوشتن آرامـش اسـت وتـلاطم

Read More »

از شـبستان شـب موى کسى

از  شـبستان شـب موى کسى بـر مشامم مى رسد بوى کسى روح  سرگردان من پر مى کشد چون کبـوتر بر سر کوى کسى مـى تپد در خويش دشت انتظار از سـمـند پر تکاپوى کسـى آسـمان دور زد از رنگين کمان در  هـواى طـاق ابروى کسى مـى  دمد  از روزن شب آفتاب تـا بـبيند پرتـو روى کسـى در  پريـشانى دل من لود هست درد  چيـن چشم جادوى کسى سمت وسوى خوشتن گم کرده ام مـى دوم تا پاى دل سوى کسى شـب هـمه شب مشفق کاشانى

Read More »

قـلم اجـازه بـده تا كه عرض حال كنم

قـلم  اجـازه  بـده تا كه عرض حال كنم ظـهور  مـهدى  مـوعود را سـؤال كنم دلـم گرفـت ودلـم را بـه يـك نوا دادم تـمـام بـغض دلـم را بـه واژه هـا دادم غروب  جمعه رسيده است وعطر شوق تو باز غـروب  جمعه رسيده است ووقت راز ونياز تـمام  هـفته ى مـا روى جاده ها سر شد تـمام  هـفته ى مـا بى حضورت آخر شد تـمام هـفته ى مـا بى تو سرد وغمگين بود وزيـر  هـر قـدمى احـتمال يك مين بود كـبـوترى بـه بـلنداى آسـمان نپريـد كـسى  ز دخـتر بـى خـانمان گلى نخريد جـهان  لـباس سياهى ومرگ پوشيده است تـمام صـحن خيابان ز برگ پوشيده است تـمام  حـجم خـيابان هجوم تابوت است وعـشق  بـمب بزرگى بدون باروت است وعـشق  واژه ى تكرار هر غزل شده است وعـشق  تـا حدّ يك نام مبتذل شده است وآنچه در دل مـا نـيست پاكى ذات است وعـشق  مـضحكه ى قرن ارتباطات است دوبـاره بـاغچه آتش گرفت وبلبل سوخت ومـرگ، صاعقه اى زد وشهر كابل سوخت چقـدر چلچلـه هـا يـك شبه يتيم شدند زنـان  سـر بـه گريـبان دچار بيم شدند اگر چه دسـت تـوسّل به طور سينين است عـروس زخـمى دنـياى مـا فلسطين است ودر  تـمام جـهان يك ستاره روشن نيست اگر كه هست ولى چشم، چشم ديدن نيست خـدا كـند كه در اين سال، سال بى لبخند خـدا  كند  كه در اين صحنه ى بگير وببند خـدا  كند كه در اين روزهاى مرگ وگناه كـه هر چه راه رسيده است تا دهانه ى چاه غـروب جـمعه اى آن آفـتاب سـر بزند وبــى خـبر بـرسد عـاشقانه در بـزند در انـتظار چه سـاعت نـشسته اى آقـا! كـه  پشـت  مـيز بلاغت نشسته اى آقا! گنـاه  كـردن مـا را عذاب بيخود نيست بـرون نـيامدن آفـتاب بـيخود نـيست قـلم  اجـازه  بـده تا كه عرض حال كنم ظـهور  مـهدى  مـوعود را سـؤال كنم

Read More »

بيا كه صبر برايم چه خوب معنا شد

بيا  كه  صبر برايم چه خوب معنا شد در انـتظار ظـهورت دلم شكيبا شد تـمام  دفـترعمرم سـياه شـد اما امـيد  ديدن  رويت دوباره پيدا شد چه جمعه ها كه گذشت ونيآمدى آخر دعـاى  منتظرانت  حديث شبها شد كيده  قطره اشكى زديدگان زان پس فـضاى  سـبز  نيايش پر از تمنا شد حصار يأس چه زيبا شكست با يادت ولى چگونه بگويم كه عقده ها وا شد هـنوز مانده به دل آرزوى ديدارت بـيا بـيا كـه بهارم خزان غمها شد

Read More »

شـقايقى که در انـديشه ى شکفتن بود

شـقايقى  که در انـديشه ى شکفتن بود دل  شکسته ى در خون نشسته ى من بود بـه  انـتظار طلوع تو اى ستاره ى صبح دو  چشـم  منتظرم در قفس به روزن بود چه شد که دست ستم در حريم حرمت گل چو  شبروان،  به تکاپوى لاله چيدن بود؟! مـرا  بـه کشت آمل در خزان بى خبرى هـزار  خوشه ى بى حاصلى به خرمن بود جوانه  زد  گل خورشيد در دلم شب دوش کز  آفـتاب  خـيال تو، خانه روشن بود نگاه  ژرف تـو با من حديث هستى گفت که  چشـم مست تو، آيينه دار بودن بود چه  راز داشـت که باده زبان به خاموشى هـزار عقده گره در گلوى سوسن بود؟! گذشت  فرصت پروازم از کرانه ى خاک که  جـان  عرشى من در خرابه ى تن بود

Read More »