فرارسیدن ماه شریف

فرارسیدن ماه شریف و پرخير و برکت #ربیع_الاول را به امام زمان عج و شما منتظران عزیز تبریک میگوییم. خدایا : تو را به مناسبتهای عزیز این ماه گرامی قسم می دهيم،این ماه را بر تمام شیعیان جهان،مبارک وپر خیرو برکت قرار بده،و در ظهور ارباب و مولای ما;امام زمان عج تعجیل بفرما، و به ما توفیق بهره بردن از …

Read More »

السلام علیک یا صاحب الزمان

????? ???? ??? ?? ? السلام علیک یا صاحب الزمان اقا جان ماه عزای پدرت امام حسین تمام شد اما ازعشق حسین شعله ای در سینه ما میسوزد. ای پدر امت یا اباصالح المهدی درقیامت شاهد باش که ما اشکها در مصیبت اعظم عالم ریخته ایم. شاهد باش که دلهامان حسینی ست. سرورم,ما را همیشه در غم و اندوه عاشورا …

Read More »

?سختی های زندگی

??????????? ? موضوع : غم و شادی جلسه 48 جملات کلیدی: ?سختی های زندگی منشأ کسب کمالات و جذب اسماء الهی است. ?هر غصه و غم ذخیره اخروی دارد و عامل ضعیف و لکه دار شدن شخصیت انسان می شود. ?کسی که سبک زندگی اش را درست طراحی کرده باشد، عشق و محبت ابدی دریافت می کند. ?یاد ابدیت، منشأ …

Read More »

پوسته محافظ

پوسته محافظ مادر با او تماس گرفت و از او خواست مقداری میوه را پوست بکند و آنهارا آماده روی میز بگذارد.هیچ وقت دلیل کار های مادرش را نمی فهمید.تاکید مادر برروی پوست کندن میوه ها بیشتر گیجش کرده بود. به هر ترفندی بود سعی کرد میوه های پوست گرفته را تا رسیدن مادر تازه نگه دارد اما وقتی مادر …

Read More »

* حیف نیست که ما از این پدر مهربان غافل باشیم!؟ *

#پای_درس_بزرگان بخش پایانی مبحث * حیف نیست که ما از این پدر مهربان غافل باشیم!؟ * « ابوالحسن علی بن مهزیار می گوید، وقتی من جدا شدم و خواستم برگردم به اهواز رفتم خدمت حضرت و پانصد دینار پول داشتم. رفتم در چادر (خیمه) کناری که حضرت تشریف داشتند، این پانصد دینار را گذاشتم محضر حضرت و عرض کردم که …

Read More »

?مودّت، دوستی است

?موضوع : خانواده آسمانی جلسه 369 جملات کلیدی : ?مودّت، دوستی است که هر کس حاضر است بخاطر دوستش فداکاری و زحمت بکشد. ?خداوند بین زن و شوهر مودّت و محبّت قرار داده است. ?انسان چون از جنس خداست ذاتاً حقارت پذیر نیست. ?هر وقت احساس کوچکی و حقارت کردی یادت باشد درواقع تعریف حقیقی خودت را فراموش کردی. ?قبل …

Read More »

وقتی به خانه برمیگشت

?????????? وقتی به خانه برمیگشت پا به پای من در آشپزخانه کار می کرد، غذا می پخت. ظرف می شست. حتی لباسهایش را نمی گذاشت من بشویم. می گفت لباسهای کثیف من خیلی سنگین است؛ تو نمی توانی چنگ بزنی. بعضی وقتها فرصت شستن نداشت. زود بر میگشت. با این حال موقع رفتن مرا مدیون می کرد که دست به …

Read More »