زیانکار واقعی امام کاظم(ع): اَلمَغبونُ مَنْ غُبِنَ عُمرُهُ ساعَةً. تنبیه الخواطر ،ص123 زيان كار، كسى است كه از عمرش لحظه اى را تلف كرده باشد.
ادامه نوشته »هر سو نگريديم كسى چون تو نديديم
هر سو نگريديم كسى چون تو نديديم اكنون نگرانيم كه هر سو نگريديم شوريده سر اندر طلب سرو رسايت هرچند دويديم به جايى نرسيديم
ادامه نوشته »ز عذار لاله گونش چمن ارغوان نمايد
ز عذار لاله گونش چمن ارغوان نمايد رُخ خود پي نظاره چو به گلستان نمايد مژههاي چشم يارم به نظر چنان نمايد که ميان سنبلستان چَرَد آهوي ختائي
ادامه نوشته »به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند که تو در برون چه کردي که درون خانه آيي سحري به خواب بودم که صبا ز در برآمد که نويد وصل گويا ز ديار دلبر آمد
ادامه نوشته »همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت که رقيب در نيايد به بهانه گدايي چو بناي کار عشّاق به سوز و ساز ديدم ره حُسن و عشق يکسر به نياز و ناز ديدم
ادامه نوشته »مه من نقاب بگشا ز جمال کبريايي
مه من نقاب بگشا ز جمال کبريايي که بتان فرو گذارند اساس خودنمايي شده انتظارم از حد، چه شود ز در درآيي ز دو ديده خون فشانم ز غمت شب جدايي
ادامه نوشته »ز تو هر هديه که بردم به خيال تو سپردم
ز تو هر هديه که بردم به خيال تو سپردم که خيال شکرينت فر و سيماي تو دارد غلطم گر چه خيالت به خيالات نماند همه خوبي و ملاحت ز عطاهاي تو دارد
ادامه نوشته »دل من راي تو دارد سر سوداي تو دارد
دل من راي تو دارد سر سوداي تو دارد رخ فرسوده زردم غم صفراي تو دارد سر من مست جمالت دل من دام خيالت گهر ديده نثار کف درياي تو دارد
ادامه نوشته »دستگيري کن و پيري کن و غمخواري کن
دستگيري کن و پيري کن و غمخواري کن از سر کوي تو مأيوس نگردم هرگز غمزهاي، غمزدگان را تو مددکاري کن هله، با جرعهاي از باده ميخانه خويش
ادامه نوشته »من سري دارم و در پاي تو خواهم بازيد
من سري دارم و در پاي تو خواهم بازيد خجل از ننگ بضاعت که سزاوار تو نيست به جمال تو که ديدار ز من بازمگير که مرا طاقت ناديدن ديدار تو نيست
ادامه نوشته »