امان از سادگى تازه تحصيلات ششم ابتدائى را تمام كرده بودم و طلبه شده بودم كه يكى از اقوام و خويشان به من گفت آيا تو خوب درست را ياد گرفته اى ؟ گفتم : بله گفت : هر چه بگويم واردى بنويسى ؟ گفتم : بله مى نويسم ، گفت : بنويس گوز من هم نوشتم گوزن گفت : …
ادامه نوشته »اشتباه خوانى
اشتباه خوانى اين حقير تازه كلاس پنجم را خوانده بودم (حدود سال 1338) كه تابلوئى ديدم كه روى آن نوشته بود عكاسى الكتريكى ، و من خواندم عكاسى ال كتر يكى . باز تابلوئى ديدم نوشته : دو لابسازى ، من خواندم دولا بسازى .
ادامه نوشته »لطيفه73
لطيفه فردى اين شعر را خواند و بقيه اش را يادش نيامد ((ز عشق تا به صبورى هزار فرسنگ است )) به جاى بقيه اش گفت : ((ميان كوشك و نجف باد و ملك كرسنگ است )) كوشك از شهركهاى نجف آباد است و كرسنگ كه اصلش كهريز سنگ است نيز جزء نجف آباد مى باشد و تقريبا دو فرسخى …
ادامه نوشته »فراموشى
فراموشى شخصى در حال خواندن شعر حافظ بود و با صداى بلند مى خواند كه اين مصرع را خواند: دوش ديدم كه ملائك در ميخانه زدند، ولى مصرع دوم را فراموش كرده بود و اينگونه خواند سر هفتاد كچل را فر شش ماهه زدند.
ادامه نوشته »فر شش ماهه
فر شش ماهه نقل شده يك نفر قمى فرشى گم كرده بود (با توجه به اينكه قمى ها هست راهه مى گويند) به اين طرف و آن طرف در جستجويش بود تا آنكه گذرش به آرايشگاهى افتاد كه بر تابلوى آن نوشته شده بود ((در اينجا فر ششماهه ) او اين جمله را اينگونه خواند ((در اينجا فرش شما هه …
ادامه نوشته »لطيفه72
لطيفه گويند به شخصى آدرس دادند به نشانى (خيابان پشت خانه ) و نقطه ياء وخ خيابان و نون خانه را نگذارده بودند وى آدرس را اينطور خواند: به نشانى حنابآن پشت خايه .
ادامه نوشته »لطيفه71
لطيفه گويند: كه امام جماعتى نماز مى خواند پس از حمد داشت سوره را مى خواند كه رسيده به اين آيه (( و ما تلك بيمينك يا موسى )) دزدى كه موسى نام داشت و چيزى دزديده بود و دستش بود فورا ار آنجا بيرون رفت و گفت : اين شيخ حتما جادوگر است و با ترس ار آتجا پا …
ادامه نوشته »لطيفه70
لطيفه حكايت شده كه يك نفر كه از اهالى بصره بود با شخصى كه از اهل كوفه بود درگير شدند بصرى به كوفى گفت : اگر يك سيلى به روى تو بزنم تو پرت مى شوى به مدينه ، كوفى گفت : در اين صورت دوست دارم يك سيلى ديگر به آن طرف صورتم بزنى تا خدا حج را نصيبم …
ادامه نوشته »لطيفه69
لطيفه حكايت شده كه يك نفر يك چشمى پشت سر امام جماعتى نماز خواند، و امام جماعت پس ار حمد سوره بلد را خواند و گفت : (( الم نجعل له عينين ،)) آيا براى او دو چشم قرار نداديم ، يك چشمى در نماز گفت : نه خدا براى من يك چشم قرار داده و تو دروغ گفتى ، …
ادامه نوشته »مؤ من و علمى كه از خود به يادگار مى گذارد
مؤ من و علمى كه از خود به يادگار مى گذارد (( فى كتاب الامالى قال رسول الله : المؤ من اذا مات و ترك ورقة واحدة عليها علم تكون تلك الورقة يوم القيامة ، سترا فيما بينه و بين النار، و اعطاه الله تبارك و تعالى بكل حرف مكتوب عليها مدينة اوسع من الدنيا سبع مرات و ما من …
ادامه نوشته »