رباعى از شيخ بهائى گر كسب كمال مى كنى مى گذرد ور فكر محال مى كنى مى گذرد. دنيا همه سر بسر خيال است خيال هر نوع خيال مى كنى مى گذرد.(50)
ادامه نوشته »هارون الرشيد و هواى صبح
هارون الرشيد و هواى صبح هارون الرشيد وقتى صبح نزديك مى شد، به همخوابه اش مى گفت : بلند شو برويم هواى صبح را كه نسيم حيات و زندگى است استنساق كنيم ، و قبل از اينكه بكارت هوا با تعفن نفس هاى مردم تيره و كدر نشده ريه خود را پر از هواى روح بخش صبح كنيم . مؤ …
ادامه نوشته »لطيفه31
لطيفه شيخ بهائى گويد: شبيه به اين داستان اين حكايت كه از نادره عجم ملاصنوف نقل شده كه در هنگام جان دادنش شخص بدى را بالاى سر او آوردند كه قرآن بخواند، وقتى قرائت قرآن را بالاى سر او طول داد، ملاصنوف به او گفت : بس كن من مردم ، و همان وقت جان داد.
ادامه نوشته »اسلام آوردن مجوسى
اسلام آوردن مجوسى يك مجوسى اسلام آورد، پس هنگامى كه دوستانش به ديدنش آمدند به او گفتند: اسلام را چگونه يافتى ؟ گفت : تعجب كردم از اين جهت كه هر كسى داخل دين اسلام شد سر ذكرش را مى برند و كسى كه از اسلام خارج شد گردنش را مى برند.(46)
ادامه نوشته »خود سازى و نيل به مقامات معنوى
خود سازى و نيل به مقامات معنوى نخستين گام متنبة شدن است و آن بيدارى از چرت غفلت است ، پس از آن توبه است و توبه يعنى بازگشت به خدا، پس از آنكه از او فرار كرده اى ؟، بعد ورع و تقوا است ، لكن ورع اهل شريعت دورى از حرامها مى باشد و ورع اهل طريقت دورى …
ادامه نوشته »در قيامت علوم فايده اى ندارد
در قيامت علوم فايده اى ندارد گونيد جنيد (كه يكى از دانشمندان است ) را پس از مرگش در خواب ديدند، به او گفته شد خدا با تو چه كرد؟ جنيد گفت : آن درسها غائب شد و آن عبارات از بين رفت ، و اين همه علوم فايده اى نبخشيد، آنچه كه بما فايده بخشيد همان چند ركعت نمازى …
ادامه نوشته »انسان بايد خندان باشد
انسان بايد خندان باشد ابن ابى الحديد در جلد يك صفحه 116 مى نويسد كه در خبر آمده است كه روزى يحيى عليه السلام حضرت عيسى متبسم و خندان بود، حضرت يحيى گفت : (( ((مالى اراك لاميا كانك آمن )) )) چه شده كه تو را در حال لهو و خوشى مى بينم مثل اينكه تو (از عذاب خدا) …
ادامه نوشته »باز مزاح ديگر نعيمان
باز مزاح ديگر نعيمان در سفينة البحار نقل شده است كه روزى مخرمة بن نوفل كه نابينا شده بود فرياد مى كرد: (( الارجل يقودنى فابول )) يعنى آيا كسى نيست كه دست مرا بگيرد و به جاى خلوتى ببرد تا ادرار كنم ؟ نعيمان دست او را گرفت و به كنار مسجد برد و گفت : اينجا بنشين و …
ادامه نوشته »مزاح ديگر نعيمان
مزاح ديگر نعيمان ابن اثير در كتاب اسد الغابة مى گويد: از ربيعه بن عثمان نقل شده كه گفت : يك نفر عرب بيابانى نزد رسول خدا شرفياب شد، شتر خود را بر در مسجد خواباند و خود به مسجد رفت ، پس بعضى از اصحاب رسول خدا(ص ) به نعيمان گفتند: چندى است كه گوشت شتر نخورده ايم چه …
ادامه نوشته »باز از شوخى هاى نعيمان
باز از شوخى هاى نعيمان روزى عربى ظرف عسلى به نعيمان فروخت ، نعيمان آن عرب را با عسل به خانه عايشه برد و گفت : اين ظرف عسل را بگيريد و عرب را آنجا گذاشت و رفت ، خانواده رسول اكرم صلى الله عليه و آله هم تصور كه عسل را نعيمان خريده و هديه آورده است . آن …
ادامه نوشته »