دانلود كتاب داستانهاى استاد

بسم الله الرحمن الرحيم دانلود كتاب داستانهاى استاد به كوشش : عليرضا مرتضوى كرونى بصورت فايل html مقدمه همسران رسول خدا داستان خلافت على (ع ) سؤ ال پيامبر عمر بن خطاب و زينب (ع ) دعا در حقّ زهرا (ع )

ادامه نوشته »

گريه از ترس خدا

مردى را ديدم كه او را داخل آتش پرت كردند. ناگهان ((گريه )) و اشكى كه از ترس خدا ريخته بود، آمد او را گرفت و از آتش بيرون آورد و داخل بهشتش كرد.

ادامه نوشته »

اميد داشتن به خدا

مردى را ديدم كه در كنار جهنم قرار داشت و نزديك بود داخل آتش افتد. در اين حال اميد به خدا داشتنش آمد را گرفت و از پرتگاه جهنم نجاتش ‍ داد.

ادامه نوشته »

سبقت در كار خير

كسى از امتم را ديدم كه ميزان اعمالش سبك بود. در اين هنگام كارهاى خوبى كه به آن ها سبقت گرفته بود آمدند و در ميزان اعمالش قرار گرفتند و ميزانش سنگين شد.

ادامه نوشته »

خوف از خدا

شخصى را ديدم كه پرونده اعمالش از طرف چپش سرازير بود، ناگهان ترس و خوف را خدايش آمد و آن پرونده عمل را گرفت و در طرف راست او قرار داد.

ادامه نوشته »

حسن خلق

مردى از امتم را ديدم كه بر روى دو زانوى خود قرار گرفته بود و بين او و رحمت خدا حجابى قرار داشت . پس اخلاق نيكوى او آمد، دست او را گرفت و داخل در ((رحمت )) خدا قرار داد.

ادامه نوشته »

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

ادامه نوشته »

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

ادامه نوشته »

امر به معروف

مردى از امتم را ديدم كه شعله ها و زبانيه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در اين ميان ((امر به معروف و نهى از منكرى )) كه در دنيا كرده بود آمدند و او را از ميان شعله هاى آتش ‍ خلاص كردند و در ميان ملائكه رحمه قرارش دادند.

ادامه نوشته »

صدقه

مردى از امتم را ديدم كه شعله و حرارت آتش به او نزديك مى شد، آن مرد با دست صورت خود را مى گرفت كه آتش و حرارت او را اذيت نكند. در اين بين ((صدقه هايى )) كه در دنيا داده بود آمدند، سايه اى بر سرش و حجابى در مقابل صورتش شدند.

ادامه نوشته »