معماى ديگر به نام يوسف

معماى ديگر به نام يوسف ز يعقوب اگر بشكنى پاشنه بجايش نهى به ولى پاش نه . توضيح : پاشنه از كلمه يعقوب يعنى (عقب ) كه وقتى عقب را از يعقوب جدا كنيم مى ماند (يو) و به جاى عقب كه برداشتيم (به ) كه عربى آن (سفر جل ) است بگذاريم البته پايش را نه ، كه پا …

Read More »

معما به نام يوسف

معما به نام يوسف ايوب يتيم را بگير و بنشان در نزد مسافرى كه بيمار بود. توضيح : ايوب بدون اب مى شود ((يو)) و مسافر بى مار ((سف )) مى شود كه كنار بگذاريم يوسف مى شود.

Read More »

معما به اسم على

معما به اسم على خواهى ار نام مقتداى من چشم مفتوح كن براى من . توضيح : چشم به عربى عين مى شود و مفتوح آن (ع ) مى شود و براى من به عربى (لى ) مى شود وقتى (ع ) را به (لى ) اضافه كنيم على مى شود.

Read More »

معما يا چيستان به نام محمد

معما يا چيستان به نام محمد خم چو نگون گشت يكى قطره ريخت هوش زمدهوش محبت گريخت توضيح : نگون شدن لفظ خم يعنى آن را بر عكس كنيم كه مى شود (مخ ) و قطره اش بريزد يعنى نقطه آن را بر داريم مى شود (مح ) و لفظ (هوش ) كه از كلمه (مدهوش ) برداريم مى شود …

Read More »

جناس خطى

جناس خطى رجب ز حب رخت رخت بر گرفت و برفت بساط سبزه لگد كوب شو بپاى نشاط تير و تبر ببر ببر پير تيزگر گو تيره كن چنان تبر از تير تيزتر مگو كه اهل تعشق بعشق در مانند دو چشمان تو با دامست يا دامست مرغان را بز نر بر بز نر گر بجهد من چه كنم .

Read More »

جناس لفظى فارسى از نير صاحب كتاب معادن

جناس لفظى فارسى از نير صاحب كتاب معادن مشو غافل ز زن بل غفلت از او را بيكسوزن كه آرد سر برون چون رشته سبحه ز صد سوزن بزن مردانه دامن بر كمر از تربيت ور نه رود در رشته باريك شر چون رشته در سوزن  

Read More »

از بيژن ترقى

از بيژن ترقى بازآ كه هنوز نيمه جانى باقيست زان كشته بى نشان نشانى باقيست جز دل همه ترك آشنائى كردند اى اشك بيا كه همزمانى باقيست زان پرپر سوز من آهى برخاست گردى ز گذشت كاروانى باقيست آن كشتى اميد من آخر بشكست تنها زسينه باغبانى باقيست دل رفت و ز پيكرم همين بماند زان طائر رفته آشيانى باقيست …

Read More »

شاعر افغانى

شاعر افغانى من جلوه شباب نديدم بعمر خويش از ديگران حديث جوانى شنيده ام  

Read More »

ابولحسن ورزى

ابولحسن ورزى زندگى قصه تلخى است كه از آغازش بسكه آزرده شدم گوش به پايان دارم  

Read More »