منشأ قداست
شهادت ، قداست خود را از ناحيه چه امری دارد ؟ بديهی است كه شهادت
از آن جهت كه كشته شدن است تقدس ندارد . بسياری از كشته شدنها است كه
” نفله ” شدن است . احيانا به جای اينكه افتخار باشد ننگ است .
اين جا لازم است توضيح بيشتری بدهم :
میدانيم مرگ و ميرهای اشخاص انواع و اقسام دارد :
1 – مرگ طبيعی – شخصی عمر طبيعی خود را به پايان میرساند و به طور
طبيعی میميرد . اين گونه مرگها قهرا عادی تلقی میشود ، نه افتخار آميز
است و نه ملامت خيز ، و حتی تأسف زيادی به دنبال خود نمیآورد و قهرا
اينگونه مردنها ” نفله شدن ” هم تلقی نمیشود .
2 – مرگ اخترامی در اثر بيماريها ، مثلا حصبه ، وبا و غيره ، يا در اثر
حوادث يا سوانحی از قبيل زلزله و سيل و حوادثی از اين قبيل . اين گونه
مرگها هر چند ملامت يا افتخاری ندارد ، اما ” نفله شدن ” هست ، و قهرا
موجب تأسف .
3 – مرگهائی كه پای يك جنايت در كار است . يعنی مرگهائی كه از طرف
مقتول هيچ عملی صورت نگرفته است و قاتل صرفا به موجب هوی و هوس خود
كه وجود طرف را مزاحم منافع خود تشخيص میدهد او را هدف قرار میدهد .
در روزنامهها مكرر میخوانيم كه فلان زن فرزند خردسال شوهرشرا سربه نيست
كرد ، فقط به خاطر اينكه مورد علاقه شوهرش بوده است و میخواسته قلب
شوهر منحصرا در تملك خودش باشد . يا فلان مرد به دليل اينكه فلان زن عشق
او را نپذيرفته است او را كشته است . يا در تاريخ میخوانيم كه فلان
حكمران همه فرزندان حكمران ديگر را قتل عام كرده است كه در آينده رقابت
نكنند .
در اينگونه جريانها در ناحيه قاتل ، جنايت و خباثت وجود دارد و عملش
نفرت انگيز تلقی میشود و در ناحيه مقتول ، مظلوميت ، بی دخالتی ، نفله
شدن ، هدر رفتن وجود دارد و عكسالعملش در انسانهای ديگر تأسف و ترحم
است . بديهی است كه اينچنين مردن در عين اينكه تأسف انگيز و ترحم خيز
است ، تحسين آميز نيست ، افتخار شمرده نمیشود ، زيرا مقتول به هيچ وجه
دخالتی نداشته است . حسادت ، عداوت و حقارت طرف موجب شده كه بی
سبب كشته شود .
4 – مرگهائی كه خود آن مرگها ” جنايت ” است :
از قبيل خود كشيها . اينگونه مرگها نفله كردن و هدر دادن خود است بدترين
مرگها است . كسانی كه در تصادف اتومبيل كشته میشوند و خود مقصرند ،
مرگشان از اين قبيل مرگها است و همچنين كسانی كه در راه يك گناه به هر
شكل و به هر صورت باشد كشته شوند .
5 – مرگهائی كه ” شهادت ” است : مرگی شهادت است كه انسان با توجه
به خطرات احتمالی يا ظنی يا يقينی فقط به خاطر هدفی مقدس و انسانی و به
تعبير قرآن ” « فی سبيل الله »” از آن استقبال كند .
شهادت دو ركن دارد : يكی اينكه در راه خدا و فی سبيل الله باشد . هدف
، مقدس باشد و انسان بخواهد جان خود را فدای هدف نمايد . ديگر اينكه
آگاهانه صورت گرفته باشد .
معمولا در مورد شهادت ، جنايت هم هست . يعنی عملی كه از جهت
انتسابش به مقتول ، شهادت است و مقدس است ، از جهت انتسابش به
قاتل جنايت و پليدی است .
شهادت ، به حكم اينكه عملی آگاهانه و اختياری است و در راه هدفی
مقدس است و از هر گونه انگيزه خود گرايانه منزه و مبرا است ، تحسين
انگيز و افتخار آميز است و عملی قهرمانانه تلقی میشود . در ميان انواع
مرگ و ميرها تنها اين نوع از مرگ است كه از حيات و زندگی برتر و
مقدستر و عظيمتر و فخيمتر است .
اينجا با كمال تأسف بايد به نكتهای اشاره كنم ، و آن اينست كه غالب
ذاكران سيد الشهداء ( ع ) با آنكه آن حضرت را با لقب مقدس شهيد ياد
میكنند و سيد الشهدا میخوانند ، در اثر اينكه تحليلی در اين مسائل ندارند
، تلقیشان از مرگ ابا عبدالله ( ع ) از نوع سوم است ، يعنی نفله شدن و
هدر رفتن .
بسياری از مردم ما صرفا بر مظلوميت ابا عبدالله و بی جرمی و بی دخالتی
آن حضرت میگريند ، و تاسفشان از اينست كه امام حسين مانند كودكی كه
قربانی هوس يك جاه طلب میشود نفله شد و خونش هدر رفت . در صورتی كه
اگر اينچنين باشد آن حضرت مظلوم و بی تقصير هست ، همچنانكه همه
قربانيان آنگونه جنايات مظلوم و بی تقصيرند ، ولی ديگر شهيد نيست تا چه
رسد كه سيد الشهداء باشد .
امام حسين صرفا يك قربانی هوسهای جاه طلبانه ديگران نيست . شك ندارد
كه از آن جهت كه اين فاجعه به كشندگان او انتساب دارد ، جنايت است ،
هوس است ، جاه طلبی است . ولی از آن جهت كه به شخص او انتساب دارد
، شهادت است ، يعنی ايستادگی آگاهانه و مقاومت هوشيارانه در راه هدف
مقدس است . از او بيعت و امضا و تسليم میخواستند و او با توجه به همه
عواقب زير بار نرفت ، به علاوه او سخت معترض بود و سكوت در آن شرائط
را گناهی عظيم تلقی میكرد .
تاريخ آن حضرت ، مخصوصا بيانات آن حضرت گواه روشن اين مطلب است .
پس شهادت ، قداست خود را از اينجا كسب میكند كه فدا كردن آگاهانه
تمام هستی خود است در راه هدف مقدس .