مقدمه

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
حيوة القلوب مرده دلان به وادى ضلالت و حرمان به حمد خداوند بى مانندى است كه مقربان درگاه احديتش به زبان بى زبانى اداى شكر نعمتهاى بى منتهاى او نموده اند. و به قدم اقرار به عجز و ناتوانى وادى نامتناهى ثناء او پيموده اند، و شفاء صدور مستمندان بيمارستان حيرت و هجران به نواى غم زداى عندليب چمن ستايش ‍ هدايت بخشى است كه در گلشن ايجاد هر غنچه را كتابى از معرفت خويش در جيب نهاده و هر شاخى را اوراق بسيار از دفتر شناسائى خود دست داده ، اگر چنار است دستش به تضرع و افتقار به درگاه عالم اسرار گشاده ، اگر بيد است واله قدرت بى زوالش گرديده و سر به سجده تعظيم و تمجيد نهاده و دريا به خروش حمد و ثنايش تر زبان گرديده ، از صفحات امواج ، سفينه از وصف جلالش در كف گرفته ، براى مطالعه سواد خوانان خط صنايع جهان آفرين به سر انگشت نسيم ورق مى گردانند، صحرا كمر گشوده بر مسند كوه پشت داده ، از مداد شجر و سبزه و شقايق مجموعه مفصل الحقايق در دامن گذاشته ؛ به الوان نغمات دلنشين ، بدايع خلق صانع سماوات مجموعه مفصل الحقايق در دامن گذشته ؛ به الوان نغمات دلنشين ، بدايع خلق صانع سماوات و ارضين را به مسامع قلوب ارباب يقين مى رساند، كما قال عز من قائل و ان من شى ء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم . (24)


زهى لطف كامل و فضل شاملش كه براى هدايت سالكان مسالك نجات راهنمائى گم گشتگان مهالك ضلالت بر شوارع دين از انبياء عالى شاءن ، اعلام رفيعه ساخته ، و بر مشارع يقين از اوصياء رفيع مكان ، منابر منيعه پرداخته است ، و هر يك را به حليه اخلاق عليه و آداب سنيه زيور داده ، براى دفع عساكر وساوس شياطين و شهاب ملحدين به جنود معجزات قاهره و براهين مؤ يد گردانيده ، فله الحمد على ما اسبغ علينا من نعمائه و ارسل الينا من رسله و حججه فى ارضه و سمائه و له الشكر على ما عجزنا عن احصائه من قسمة آلائه .
ضياء بصاير ارباب يقين ، جلاى مسامع مقربين ، به مطالعه و استماع فضايل و مناقب سرورى است كه در طى مراحل و قطع منازل اصلاب طاهره و ارحام طيبه ، افواج انبيا و رسل ، ديده عرفان خويش را به كحل الجواهر غبار مركب همايونش جلا مى دهند، از وفور اشعه انوار جلالش ديده شان از مطالعه جبين اظهرش خيره گرديده ، در مرآت عرش انور، عكس جمالش را مشاهده مى نمودند.
و درود متواتر الورود و صلوات نامعدود بر آن خلاصه عالم ايجاد و شفيع يوم معاد، اعنى مفخر انبيا و زبده اصفيا، محمد مصطفى صلى الله عليه و آله و سلم و آل بى مثالش ، كه در يكتاى محبت و گوهر گرانبهاى ولايتشان درة التاج هر ملك مقرب و حرز بازوى هر پيغمبر مرسل گرديده ، و عروق شجره معرفت قدر منزلتشان در رياض قلوب صافيه و حدائق صدور زاكيه ارباب عرفان و اصحاب ايقان دويده ، اگر مسبحان افلاك و مهندسان تخته خاك در مقام عدد مناقب بى انتهاى ايشان در آيند، هر آينه سبحه انجم فرو ريزد و ريگ صحرا و قطره دريا و ذره هوا به آخر رسد، و هنوز عشرى از اعشار و اندكى از بسيار احصا نكرده باشند، پشت افلاك خميده احسان ، و كره خاك غريق امتنان ايشان است ، خشت زمين را به نام نامى ايشان ساختند، و سراپرده عرش را براى انوار ايشان افراختند فوج ممكنات را از ظلمت آباد عدم به روشنائى قنديل انوار ايشان قدم در ساحت وجود نهادند. و اگر وجود فايض الوجود ايشان نبودى ، احدى از طفلان مواليد از آباء علوى و امهات سفلى نزادندى ، فصلوات الله عليهم اجمعين ابد الآبدين و لعنة الله على اعدائهم دهر الداهرين .
اما بعد، خامه تراب اقدم طالبان شاهراه هدايت ، و مجتنبان مهامه حيرت و غوايت محمد باقر بن محمد تقى عفى الله عن جرايهما، به زبان شكستگى و انكسار، بر صحايف ضماير صافيه ارباب يقين و مرآت قلوب نيره خلاصه مؤ منين ، تحرير و تصوير مى نمايد كه : چون اين حقير خاكسار، ذره بى مقدار در عنفوان جوانى به رهنمونى هدايات ربانى از ظلمات علوم جهالت اثر،و كتب ضلالت ثمر، منزجر گرديده ، عنان عزيمت به صوب عين الحياة جاودانى ، يعنى تتبع اخبار و تفحص آثار اهل بيت اخيار سيد ابرار عليهم صلوات الله الملك الغفار، كه ينابيع علوم يزدانى و معارف سبحانى و معادن جواهر حقايق ربانى مصروف و معطوف گردانيدم و عمده احاديث و آثار ايشان كه بعد از تتبع بسيار بدست آمده بود در كتاب بحار الانوار جمع نمودم .
در اين ولا جمعى از برادران ايمانى و دوستان روحانى از اين قليل البضاعه استدعا نمودند كه آنچه از آن كتاب جامع الابواب متعلق به تواريخ ، احوال و معجزات و مكارم اخلاق و محاسن صفات و احوال و غزوات حضرت سيد البشر صلى الله عليه و آله و سلم و دلايل امامت و خلافت و اطوار حميده و آداب پسنديده حضرات ائمه اثنا عشر و حضرت فاطمه زهرا صلوات الله عليهم اجمعين بوده باشد، به لغت فارسى ترجمه نمايم ، تا جميع طوايف الانام سيما جمعى از عوام را كه از فهم لغت عربى عاجزند از آن بهره مند گردند، و براى تاءكيد حصول اين ماءمول و اجابت اين مسؤ ول ، چنين تقرير مى كردند كه كتبى كه به لغت فرس در اين ابواب تاءليف شده است ، اكثر احاديث آنها را از كتب مخالفين دين اخذ نموده اند، نسبت خطاها و لغزشهاى عظيم به انبياى عظيم الشاءن و اوصياى جليل القدر ايشان داده اند، كه اخبار معتبره اهل بيت رسالت عليهم السلام ناطق است بر برائت ساحت عصمت ايشان از امثال آنها، و بعضى با عدم تتبع وافى و تفحص شافى متوجه اين امر گرديده اند و از بسيار اندكى ايراد كرده ، و از دريا به قطره اى قناعت نمودند، و رتبه تمييز ميان صحيح و سقيم و غث و سمين اخبار منقوله و احاديث متداوله و اقوال متنوعه و اكاذيب مختلفه را نداشته اند، و بر تو لازم است كه به جهت اداى شكر نعمت ايزدى ، چنين كتاب عالى تاءليف نمائى كه فيضش عام ، و نفعش تمام بوده باشد.
بناء على هذا هر چند در اين وقت ، به اعتبار وفور عدائق و كثرت شواغل و علايق ، تمشيت اين امر از اين حقير در غايت صعوبت و اشكال مى نمود، اما چون اجابت مسؤ ول ايشان به جهت رعايت حقوق اخوت ايمانى لازم مى دانست كه تشييد اساس ‍ تصديق و يقين نبوت اشرف مرسلين و امامت ائمه طاهرين صلوات الله عليه و عليهم اجمعين كه عمده اصول دين مبين و اهم مقاصد مؤ منين است و تفكر در احوال و تواريخ انبيا و اوصيا كه مقربان درگاه احديت و محرمان سرادق صمديتند، و تذكر اخلاق سنيه و اطوار مرضيه و محن و مصايب و بلايا و نوايب ايشان و استماع معجزات وافيه و براهين شافيه ايشان در تقويت ايمان و يقين و رام گردانيدن نفس ‍ اماره و انزجار او از شهوات دنيه نشاءة فانيه ، و ميل فرمودن او به متابعت سنن مرسلين و آداب صالحين تاءثير عظيم دارد، چنانچه جناب اقدس ايزدى تعالى شاءنه در قرآن مجيد براى اصلاح متمردان و هدايت غاويان ، اين طريقه مستقيمه را مسلوك داشته .
و ايضا موجب صرف قلوب ، و استماع اكثر خلق از قصص باطله و اساطير كاذبه كه قلوب عامه جهال را تسخير نموده اند، مى گردد، لهذا استمداد توفيق از جناب اقدس ‍ ايزدى جل و علا و اقتباس هدايت از مشكاة انوار انبياء و اوصياء عليهم الصلوات و التحية و الثناء كرده ، شروع در تاءليف كتاب مزبور نموده ، و چون ترجمه جميع آنچه در كتاب كبير مندرج گرديده بود،موجب تطويل كتاب و تكثير ابواب مى گرديد، و در اين زمان كه همت اكثر ناس از تحصيل كتب مطوله هر چند كثير الفايده باشد قاصر است ، بنابراين اختصار مى نمايد بر ترجمه آنچه از احاديث ، اوثق و اقوى بوده باشد، و با اتفاق اكثر مضامين چند روايت ، به يكى اكتفا مى نمايد تا فايده اش جليل و مؤ ونت تحصيلش قليل بوده باشد.
و چون موضوع اين كتاب مستطاب ، بيان فضائل و كمالات و مناقب و معجزات و تواريخ حالات اجداد كرام و آباء فخام عالى نسبى است كه چراغ دودمان عزتش از قنديل انوار مثل نوره كمشكوة فيها مصباح (25) افروخته ، و فروغ اشعه جلالش در فضاى بى انتهاء توصيف قدرش طاير انديشه اجناح ارتباح سوخته ، اعنى شاه آگاه و الا جاه ، سپهر بارگاه ، انجم سپاه ، سليمان نشان ، دارا دربان ، رعيت پرور، عدالت گستر، نهال رعناى بوستان صفوت و خلافت ، سرو زيباى چمن ابهت و جلالت ،و جهان بخش دريا نوال ، سايه راءفت حضرت پرورگار ذوالجلال در باب بيت الحرام ، دولت و اقبالش آشيان كبوتران حرم ، دعاهاى بيريائى ساحت حريم رفعت و جلالش معتكف دلهاى پاك طينتان خالص الولا، نسبت بحر بى انتها به كف دريا نوالش نسبت كف و دريا و نمايش خورشيد انور در فضاء راى اظهرش ، چون نمايش ذره اى از بيضا، نسبت تيغ خورشيد مثالش هلال در اوج اقبال بر خويش ‍ مى بالد، و به گمان كمان رفيع مكانش قوس و قزح به رنگ آميزى خجلت مى كاهد، خورشيد پاك گوهر اگر از رشك چتر نيك اخترش غمگين نگرديدى ، در فراش ‍ گلگون شفق به خون دل خويش ننشستى و سر اندوه بر بالين افق نگذاشتى و چرخ بى قرار كه از رفعت ايوان رفيع بنايش چاك در جگر نگذاشتى ، روزى هزار دور بر گرد سر چاكران بزمش گرديده منت داشتى ، اطلس افلك بطانه سايبان ايوان جلالش و منطقه بروج كمربند يساولان مجلس بهشت مثالش ، سليمان شكوهى كه هدهد ناطقه در مديحش الكن و مرغ و ماهى را قلاده انقيادش در گردن است ، وصيت قهرش بساط بر هوا گسترده ، در اطراف جهان نداى روح رباى الا تعلوا على و اءتونى مسلمين (26)به مسامع سلاطين زمان رسانيده ، و مرغان فصيح بيان توصيف لطفش نامهاى محبت طراز بر پر اقبال بسته ، از روزنه دلها به جانهاى ساكنان اكناف جهان فرمانها دوانيده ، طغراى يرليغ (27) بليغش انه من سليمان و انه بسم الله الرحمن الرحيم (28) سرمشق طبع قويمش حريص عليكم بالمؤ منين رؤ وف رحيم (29)، قدم عقل دانا بر صرح ممرد ثناى آن ، نتيجه يكه تاز ميدان لافتى در تزلزل و انديشه دانشوران در احصاء فضايل بى انتهاء آن نوباوه بوستان (هل اتى ) (30)، از روى عجز در تاءمل مفخر سلاطين زمان و مشيد قوانين عدل و احسان ، رافع الويه ملت بيضا، و مؤ سس ‍ قواعد شريعت ، غر الملك الملوك القاهره و كاسر اعناق اكاسره ، رافع لواى دين ، قامع اطماع الملحدين ، مؤ سس اساس الايمان ، قالع عروق الكفر و الطغيان ، معدن الفتوة و الكرامة و سليل النبوة و الامامة السلطان ابن السلطان ابن السلطان و الخاقان ابن الخاقان ابن الخاقان ابوالفتح و النصر و الظفر السلطان سليمان ، مد الله اطناب دولته الى ظهور صاحب الزمان و جعله من انصاره و اعوانه ، عليه و آله آبائه صلوات الله الرحمن .
لهذا ديباچه آن را به نام نامى و القاب گرامى آن اعلى حضرت مزين و موشح گردانيد و با وجود عدم قابليت به نظر اقدس آن سليل نبوت رسانيد، تا موجب رفعت قدر و علو پايه اين تحفه فرومايه گردد، تا ظهور تاءثير صبح نشور ثواب خواندن و شنيدن و نوشتن و ديدن آن پروردگار فرخنده آثار، آن برگزيده رحيم غفور، عايد شود.
و چون مطالعه اين موجب حيات ابدى دلهاى اهل ايمان مى گردد، آن را به حيوة القلوب مسمى گردانيده ، و مرتب به چهار كتاب ساخت ، و على الله توكلت و حسبى الله و نعم الوكيل
كتاب اول : در بيان تاريخ ، احوال و صفات و معجزات و علوم و معارف مقربان ساحت قرب حضرت ذوالجلال ، از انبياء عظام و اوصياى كرام و بعضى از بندگان شايسته خداىتعالى و احوال بعضى از پادشاهان كه از زمان حضرت آدم تا قريب به زمان بعثت حضرت خاتم الانبياء بوده اند و در آن چند باب است
باب اول : در بيان امور و احوالى چند كه در ميان جميع پيغمبران و اوصياى ايشان مشترك است و در آن چند فصل است

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Time limit is exhausted. Please reload CAPTCHA.