فصل 8. ازليت خداوند در روايات
مولايمان اميرمؤ منان عليه السلام فرمود: براى او هيچ حالى بر حال ديگر سبقت ندارد، تا اول باشد پيش از آنكه آخر بوده باشد، و ظاهر باشد پيش از آنكه باطن بوده باشد(186) (بلكه اوليت او عين آخريت او، و ظاهريت او عين باطنيت اوست ).
و نيز فرموده است : علم او به مردگان گذشته همچون علم او به زندگان باقى است ، و علم او به آنچه در آسمانهاى برين است همانند علم اوست به آنچه در زمينهاى زيرين قرار دارد.(187)
و از مولايمان امام باقر عليه السلام روايت است كه : خدا بود و چيزى با او نبود، و پيوسته به آنچه خواهد شد داناست ، پس علم او به آن پيش از آفرينش آن همچون علم او به آن بعد از آفرينش آن است .(188)
و از مولايمان حضرت رضا عليه السلام روايت است كه : معناى ربوبيت براى او ثابت بود آن گاه كه مربوبى نبود، و او را حقيقت الهيت بود آن گاه كه ماءلوهى نبود. و معنى عالم بود آن گاه كه معلومى نبود، و معنى خالقيت آن گاه كه مخلوقى نبود، و تاءويل سمع و شنيدن آن گاه كه مسموعى نبود. اين طور نيست كه از زمانى كه دست به خلقت زده شايسته معناى خالق شده ، و با احداث و ايجاد آفريده ها معناى آفريدگارى را به دست آورده باشد، چگونه چنين باشد و حال آنكه كلمه ((مذ)) (كه دلالت بر زمان دارد) او را غايب نسازد، و واژه ((قد)) (كه حرف تحقيق و حتميت است ) او را چيزى نزديك نسازد، و كلمه ((لعل )) (كه دلالت بر احتمال وقوع دارد) او را محجوب نسازد و كلمه ((متى )) (كه دلالت بر زمان دارد) او را موقت و محدود به زمان ندارد، و كلمه ((حين )) (كه بخشى از زمان را مى رساند) او را در برنگيرد، و كلمه ((مع )) (كه همراهى و تواءميت را مى رساند) او را قرين چيزى نخواهد ساخت .(189)
و از مولايمان امام صادق عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: پيوسته خداى عزوجل پروردگار ما بوده است در حالى كه علم ذات او بود و معلومى وجود نداشت ، و شنيدن ذات او بود در حالى كه مسموعى نبود، و ديدن ذات او بود در حالى كه چيز ديدنيى نبود، و قدرت ذات او بود در حالى كه مقدورى نبود، پس چون اشياء را ايجاد نمود و شى ء معلوم پيدا شد، علم او بر آن معلوم واقع گشت و شنيدن او بر شنيدنى و ديدن او بر ديدنى و قدرت او بر مقدور تعلق گرفت .(190)