فصل 9. وابستگى عالم به خداوند
يكى از حكما مطلبى دارد كه خلاصه آن چنين است : وجود عالم كه از حضرت بارى – جل شاءنه – صادر شده مانند وجود خانه از بنا و وجود نوشته از نويسنده كه عينش ثابت و مستقل بذات و پس از نوشته شدن بى نياز از نويسنده است ، نمى باشد، بلكه مانند وجود گفتار از گوينده است كه اگر گوينده سكوت كند گفتار باطل شده و از ميان مى رود، بلكه مانند نور خورشيد است در فضا كه ذاتا تاريك است ، و تا خورشيد مى تابد آن نور باقى است ، و همين كه خورشيد غروب كرد آن نور نيز از فضا محو مى شود، با اين تفاوت كه خورشيد وجود ذاتا عدم به آن راه ندارد.
و همان گونه كه گفتار جزئى از گوينده نيست بلكه فعل و عمل اوست كه آن را پس از آنكه نبوده آشكار نموده است ، و نيز نورى كه در فضا ديده مى شود جزء خورشيد نيست بلكه جريان و فيضى از آن است ، مطلب در وجود عالم از بارى تعالى نيز چنين است كه عالم جزئى از ذات خدا نيست بلكه فضل و فيضى است كه بدان تفصيل نموده و آن را افاضه فرموده است ، با اين تفاوت كه خورشيد نمى تواند نور و فيض خود را باز دارد، زيرا بر اين طبيعت سرشته شده ، برخلاف خداى بزرگ كه در كارهاى خود مختار است ، آن هم اختيار برتر و بالاتر از آنچه جاهلان تصور مى كنند و شديدتر و قوى تر از اختيار كسى چون گوينده كه قادر بر سخن است ، اگر خواست سخن مى گويد و اگر خواست سكوت مى نمايد، پس خداى متعال اگر بخواهد جود و فضل خويش را افاضه نموده و حكمت خويش را آشكار مى سازد و اگر خواست دست باز مى دارد و فيض نمى بخشد. و اگر به اندازه يك چشم بهم زدن از افاضه و توجه دست بدارد آسمانها فرو پاشند، افلاك نابود شوند، ستارگان فرو ريزند، اركان (خلقت ) معدوم گردد، آفريدگان هلاك شوند و عالم به يكباره بدون گذشت زمان محو و نابود گردد، چنانكه فرموده است : ان الله يمسك السموات و الارض ان تزولا و لئن زالتا ان امسكهما من احد من بعده (424) : ((خداوند آسمانها و زمين را از زوال نگه مى دارد و اگر بخواهند زايل شوند هيچ كس پس از او نگاهشان نتواند داشت .))